2777
2789

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید.

جز خدا هیچکی نمیتونه کاری کنه

ولی زیارت عاشورایی که برا امام حسین می‌خوندم و نیت تقرب به خدا 

جواب گو بود

امام حسین مقام والایی داره پیش خدا

امتحان کن تا حاجت نگرفتی هیچوقت خوندن زیارت عاشورا رو ترک نکن

حتی اگه ماه ها طول بکشه

 قشنگم یه صلوات محمدی پسند مهمونم میکنی؟❤️‍🩹

عنایت شهید سید مجتبی علمدار


روزی سر مزار سید نشسته بودیم. خانم من گفت: “من هرچه از خدا بخواهم با خواندن زیارت عاشورا در کنار مزار سید بر آورده میشود.”

آن روز گفت: “آقا سید، من این زیارت عاشورا را به نیابت شما می خوانم. از خدا می خواهم زیارت عمه سادات، حضرت زینب(سلام الله علیها) را نصیب ما کند.”

روز بعد یکی از دوستان من زنگ زد و گفت: “با یک کاروان راهی سوریه هستیم. دو نفر جا دارد. اگر گذرنامه داری، سریع اقدام کن. باور کردنی نبود شب جمعه ی بعد در حرم حضرت زینب(سلام الله علیها) نائب الزیاره سید بودیم!”

در بین بچه های همکار این ماجرا را تعریف کردم. اینکه هرکسی از خدا چیزی بخواهد به سراغ مزار سید می رود و با قرائت زیارت عاشورا از خدا می خواهد که مشکلش برطرف شود.

هفته بعد سید را در عالم خواب دیدم. گفت: “به فلانی(از همکاران محل کار)، این مطلب را بگو…”

روز بعد همان شخص در حضور جمع گفت: “تو درباره ی سید مجتبی چی می گفتی؟! من رفتم سر قبر سید. زیارت عاشورا هم خواندم. اما مشکل من حل نشد.”

گفتم: “اتفاقا سید برات پیغام داده. گفته تو دو تا مشکل داری!”

از جمع خارج شدیم. ادامه دادم: “سید پیغام داد و گفت: ” مشکل اول تو با توسل به مادرم حضرت زهرا(سلام الله علیها) حل می شود. اما مشکل دوم را خودت به وجود آوردی. در زندگی خیلی به همسرت دروغ گفتی و این نتیجه همان دروغ هاست!” رنگ از رخسار دوستم پریده بود. گفت: درسته”

توی سفر راهیان نور همین مطالب را گفتم. نوروز 1388 بود. یکی از روحانیان کاروان جلو آمد و گفت: “من زیاد به این حرف ها اعتقاد ندارم. برو به این سید بگو که می شناسی بگو یه دختر شهید داره طلاق می گیره برای اینکه بچه دار نمی شه. بگو آبروی خانواده شهید در خطره.”

من هم بعد از سفر به سراغ مزار سید رفتم و بعد از زیارت عاشورا همین مطالب را گفتم.

نوروز سال 1389 همان روحانی با من تماس گرفت. می خواست آدرس قبر سید را بپرسد.

گفت: “با همان دختر شهید و همسر و فرزندش می خواهیم بریم سر مزار سید!”

سید به یکی از دوستانش گفته بود: “هروقت خواستید برای من کاری انجام دهید زیارت عاشورا را بخوانید. سه بار هم در اول و آخر آن نام مادرم حضرت زهرا(سلام الله علیها) را ببرید.”

نقل از: یوسف غلامی


منبع: کتاب: “علمدار” کاری از گروه فرهنگی شهید ابراهیم هادی


 شادی روح شهید علمدار صلوات

کاربر آقا

دوستان عزیز. سید مجتبی، از اولاد امامان معصوم بود. اهل علم بود. در لحظات فراقت، همواره مشغول کسب علم بود. اهل عبادت و اخلاص و تقوا بود. هیچ گاه دامن خود را با گناه آلوده نکرد. ذاکر و مداح اهل بیت او اهل جهاد بود. پیکر زخمی او گواه بر سختی هایی بود که در دوران جهاد تحمل کرد. او از آنچه تصور می کنیم بالاتر بود؛ چون هر آنچه کرد، فقط خدا را در نظر گرفت. او در یک كلام «عبد» بود، بنده شایسته برای خدا. حالا شاید قبول کنیم آنچه را که سید بعد از عروج خود می گوید؛ در عالم رویا به آن جانباز گفت: «تا چند روز هر کس بر سر مزار من آمد، هر چه خواست از خدا گرفت چون مادرم حضرت زهرا چند روز در کنار مزارم حضور داشتند.» مدتی بعد با خوشحالی به دیدن یکی دیگر از دوستان می آید و با او سخن می گوید. وقتی از علت خوشحالی سید سؤال می کند پاسخ می شنود: «دیشب مزارم نورانی شد؛ چون میزبان آقا ابوالفضل بودم.» و یا هزاران ماجرای مشابه دیگر...


 آری، سید را آن ها شناختند که خود آسمانی اند. آن ها که خود مسافران من الحق الی الخلق هستند. علامه حسن زاده آملی او را شناخت. زمانی که این عارف و عالم جلیل القدر در یکی از یادواره های شهدا در آمل حضور یافتند، سید مجتبی را مثال زدند و فرمودند: «سید مجتبی مثل كبوتری بود كه یک بالش را با تیر زده بودند، با یک بال آن قدر بال بال زد تا به جایی رسید كه خیلی از علمای هشتاد ساله به آن درجه نرسیدند!!»

کاربر آقا

شهید سیدمجتبی علمداربهشون متوسل بشین ودربارشون بخونین...خیلی‌آبرومندن

ایشون اهل کجان

برای توی سایت ول چرخیدن😎برای دکمه حذفیدن😬برای کاربریم‌کاربریت کاربرامون✊️برای تعلیقی ها که‌جون میدن👎برای لایک و پست و تاپیک‌و تعلیقی/برای حسرتای پر،بازدیدی/برای حلیم با نمک یا شکر،جنگ و دعوا/برای تاپیک‌های منشوری/برای کاربرای مرد وجنگ و دعوا/برای بچه‌مچه های کنکوری/برای کاربری و احتمال انقزاضش/برای کاربرای پر نفوذی/برای شوهر و عوق،خانواده اش/فقط طلاق فقط طلاقه ادامش/برای روزهای خوب قبل ازدواج و/برای نی نی یار و اخلاق فوق العاده اش😈/برای دروغ هایی که بر ملا شد/برای کاربری که‌ناحق بیصدا شد/برای باردارای پا به مامون/برای باربی ها و‌مانکنامون/برای تپل های مهربونو/برای ساقیم ساقی ات ساقیامون/برای شام و‌ناهارا چی دارین/و‌جمله یه بچه دیگه بیارین/برای دغدغه سمی که دارین/برای جمله لول ندارین/برای دعواهای قوم و خویشی/برای داستانای دروغین/برای تو دوغت رو بنوشو/طرفدار نوشابه یا که دوغین؟/برای پست های طوماری/برای تاپیک ماورایی/برای حرفهای سیاسی/برای کاربرای احساسی/برای سیزده ساله بچه دار و/برای مادرای خانه دار و/برای استقلال زنامون/برای مدال گزارش زنامون/برای تموم روشن فکریامون/برای اعتراض های بیصدامون/برای سارا و ممدامون/برای فریاد بیصدامون/برای وقیح و کار ناپسندش/برای کاربرای بالا بلندش/برای کاربرای گیسو‌کمندو/برای خوشگلای ابرو کمندش/برای خنده های گهگداری/برای جمله دغدغه ست تو داری/برای اینکه تاپیک‌زدن نداره/برای کاربری که غصه داره/برای عقاید و فرق و جنجال/برای شوخی ها و‌کاربرای بیمار/برای ممدی که پوششش دخترونه ست/برای جغدهای شب بیدار/برای لذت ،تاپیک ممنوعه/برای ناخنی که‌پر ز گیسه/برای کاربریم کاربریت کاربرامون/برای طرز فکر دوران سلجوقه/برای هانده ایی که شبیه اش زیاده/برای زود باور های ساده/برای کاربرای علم و غیب دارُ/برای کاربرای خان زاده😃 حالا که خوندی و نیشت وا شد😂واسم دعا کن حال دلم خوب شه موفق بشم❤️

سید مجتبی خیلی حضرت زهرا سلام الله علیها رو دوست داشت


یه شب دیدم صدای ناله از اتاقش بلند شد


با نگرانی رفتم سراغش


دیدم پاهاش رو تو شکمش جمع کرده


دستش هم روی پهلوش گذاشته و از درد دور خودش می پیچه


بلند بلند هم داد می زد: آخ پهلوم ... آخ پهلوم


چند دقیقه بعد آروم شد


گفتم: چته مادر! چی شده؟


گفت: مادر جان!


از خدا خواستم دردی که حضرت زهرا س بین در و دیوار کشید رو بهم بچشونه


الان بهم نشون داد


خیلی درد داشت مادر... خیلی!


راوی: مادر شهید سید مجتبی علمدار


فدای مادر سادات سلام الله علیها...


بر حاشیه ی برگ شقایق بنویسید


گل تاب فشار در و دیوار ندارد

کاربر آقا


خیلی قشنگه بخونید...




به روایت همسر شهید عبدالمهدی کاظمی🍃🌸






🌸واسطه ازدواج شهيد عبدالمهدي كاظمي و همسرش مرضيه بديهي، شهيد سيد مجتبي علمدار بود. هر دو به اين شهید متوسل میشوند که همسری متدین نصیبشان شود...








🌸سوم دبيرستان بودم و به واسطه علاقه‌اي كه به شهيد سيد مجتبي علمدار داشتم، در خصوص زندگي ايشان مطالعه مي‌كردم. 






🌸اين مطالعات به شكل كلي من را با شهدا، آرمان‌ها و اعتقاداتشان بيش از پيش آشنا مي‌كرد.






 🌸حب به شهيد علمدار و زندگي‌اش موجي در دلم ايجاد و ايمانم را تقويت كرد. شهيد علمدار سيد بود و علاقه عجيبي به مادرش حضرت فاطمه زهرا(س) داشت.






 🌸عاشق اباعبدالله الحسين(ع) و شهادت بود. ياد دارم در بخش‌هايي از خاطراتش خوانده بودم كه يك روز وقتي فرزندشان تب شديد داشت، سيد مجتبي دست روي سر بچه مي‌كشد و شفا پيدا مي‌كند. 








🌸شهيد علمدار گفته بود به همه مردم بگوييد اگر حاجتي داريد، در خانه شهدا را زياد بزنيد. وقتي اين مطلب را شنيدم به شهيد سيد مجتبي علمدار گفتم حالا كه اين را مي‌گوييد، مي‌خواهم دعا كنم خدا يك مردي را قسمت من كند كه از سربازان امام زمان(عج) و از اوليا باشد. حاجتي كه با عنايت شهيد علمدار ادا شد و با ديدن خواب ايشان، با همسرم كه بعدها در زمره شهدا قرار گرفت، آشنا شدم.






🌸يك شب خواب شهيد سيد مجتبي علمدار را ديدم كه از داخل كوچه‌اي به سمت من مي‌آمد و يك جواني همراهشان بود. 






🌸شهيد علمدار لبخندي زد و به من گفت امام حسين(ع) حاجت شما را داده است و اين جوان هفته ديگر به خواستگاري‌تان مي‌آيد. نذرتان را ادا كنيد.




 🌸وقتي از خواب بيدار شدم زياد به خوابم اعتماد نكردم. با خودم گفتم من خواهر بزرگ‌تر دارم و غير ممكن است كه پدرم اجازه بدهد من هفته ديگر ازدواج كنم. 






🌸غافل از اينكه اگر شهدا بخواهند شدني خواهد بود. فردا شب سيد مجتبي به خواب مادرم آمده و در خواب به مادرم گفته بود. جواني هفته ديگر به خواستگاري دخترتان مي‌آيد.








🌸 مادرم در خواب گفته بود نمي‌شود، من دختر بزرگ‌تر دارم پدرشان اجازه نمي‌دهند. شهيد علمدارگفته بود كه ما اين كارها را آسان مي‌كنيم. 






🌸خواستگاري درست هفته بعد انجام شد. طبق حدسي كه زده بودم پدرم مقاومت كرد اما وقتي همسرم در جلسه خواستگاري شروع به صحبت كرد، پدرم ديگر حرفي نزد و موافقت كرد و شب خواستگاري قباله من را گرفت. پدر بدون هيچ تحقيقي رضايت داد و در نهايت در دو روز اين وصلت جور شد و به عقد يكديگر درآمديم.

کاربر آقا

کجا خدا گفته با واسطه باهام حرف بزن؟ گفته از من بخواه اجابتت میکنم چرا خودتونو گول میزنید؟

عزیز من خودمو گول نمیزنم الان خود شما ببین مریض هستین خداوند دارویی قرار داد دکتری قرار داد تو رفتی درمان شدی این یه واسطه هست خود خدا این کارو کرد یا امام ما آدم های بزرگی هستن ما که از اونا نخواستیم خودشون مارو شفا بدن خواستیم واسطه شن برای اجابت دعاهامون همونطور که میبنیم امام رضا آدم های زیادی رو شفا داد کسی که فلج بود نابینا بود سرطانی بود ‌

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778

جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته

میشه بیاین

hjahwhgsbs | 6 ثانیه پیش
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز
توسط   تعلیقی_بدبخت  |  8 ساعت پیش