هربار مهمون اومده برام هرررررچی ک از دستم برمیومده انجام دادم . از غذا تا دسر ک کیک و تنقلات و هررررچی ک بگی . خودم و همسرم عاشق مهمونیم و از رفت آمد خوشمون میاد . با یکی از دوستای همسرم خانوادگی رفت آمد داریم یه پسر ۵ ساله دارن یه دختر ۹ ساله . خر بار اومدن خونمون خانمه برای پسرش یه بشقاب پررر غذا کشیده کلی گوشت گذاشته جلوش پسره از دوتا قاشق اضافه تر نخورده . دخترش همینطور دقیقا . خودشم بدتر از اونا . عزیز من دیس گذاشتم ک ب اندازه شکمت بکشی و بخوری نه این ک من هر بار اندازه ۳ ۴ پرس غذا فقط بریزم اشغال .
بخدا من غذا درست میکنم مهمون بخوره . یعنی کیف میکنم بعد مهمونی میبینم غذا نمونده . عشق میکنم یکی میاد خونمون با اشتها غذا میخوره میگم گوشت بشه ب تنش ایشالا نوش جونش . ولی خیلی اعصابم بهم میریزه بیخودی این همه اسراف میکنن . راضیم غذاهارو با قابلمه بدم بهش ببره خونش اما این همه غذا دور نریزم
چند وقت پیش مهمونمون بودن پسرش برنج رو با قورمه سبزی قاطی کرد کنارش ماست و ترشی ریخت یه لیوان پر نوشابه ریخت همونطوری موند کنار . مامانش یه بشقاب دیگه برداشت یه دونه ماهی درسته گذاشت جلوش پسره یه نوک زد گفت استخوونیه نمیخورم ماهی رو هم انداختم دور