استارتر قربونت برم ببخشید با اجازت اینو میگم چون نمیتونم تاپیک بزنم نیاز به کمک دارم
بچه ها من میترسم میشه باهام حرف بزنین؟؟
پسر روانی که با دردسر و کتک کاری و اینا ازش جدا شدم بابام کلی تهدیدش کرد سمتم نیاد ۲ ماه همه چی تموم شده بود امروز یه غلطی کردم سیم کارت انداختم به گوشیم
دیدم سریع با ۱۰۰ خط مختلف زنگ زد و ویس فرستاده بود بدون گوش کردن و سین زدن سریع خطمو دراوردم و گریه کردم و به غلط کردن افتادم . ازم عکس و فیلم ناجور داره مدرسم و خونمون و همه چی رو بلده خانوادمم از همه چی خبر دارن و قضیه رو تموم کردن فقط از عکس و فیلما خبر ندارن
فردا امتحان دارم میترسم بیاد در مدرسه تهدیدم کنه یا یه کاری کنه بچه ها طرف روانیه درحدی که با هم ج.ن.س خودش ارتباط فیزیکی داره
دست از سرم برنمیدارع تن و بدنم میلرزه چیکار کنم؟؟
نمیتونم هیچی هم به خانوادم بگم که دوباره اومده سمتم
چون الان میگن چرا خط و دوباره انداختی به گوشیت و شر میشه😭😭
ببین خودم ازدواج نکردم ولی مامانمو دیدم،البته مامان من 24 سالگی ازدواج کرد الان 43 سالشه میگه کاش یه کاری واسه خودم راه می انداختم
چندتا بچه داری
اخه بچه که شوخی نیست،عزیزم من زیاد حرف نمیزنم فقط بدون اگه همیشه در حال گله و شکایت باشی جز علف هرز هیچی نصیبت نمیشه آدم اکه بخواد خودشو نجات بده هر کاری میکنه شده از خواب شبت بزن ولی برو یه کار یاد بگیر دستت تو جیبت نباشه فردا خواستی واسه بچت یه خوردنی بگیری نیم ساعت التماس جناب شوهر نکنی
عزیزم درکت میکنم منم نه جوانی کردم نه بچگی
از ۱۶ ۱۷ سالگی ازدواج کردم و به اصرار شوهرم ۲ تا بچه آوردم
ولی سعی کردم سرمو با بچه هام یه جوری گرم کنم ولی خوب سخته.
اصلا باورم نمیشه که شوهرم بعد از سالها زندگیه سختی که باهاش داشتم بهم گفت که حق داری اذیت شدی و از من ناراحت باشی ، ولی خوب دردی ازم دوا نمیشه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز