امشب نامزدی پسر همسایه بالاییمون بود که دختره هم کلاس ۱۲ هست واقعا باورم نمیشه حالا دختره فرق میکنه تو این سن عجیب نیست ازدواج ،ولی پسره قیافش واقعا بچه گانه هست 😑دختر خانوم هم بلند قد. بود وهیکلش توپُر آرایش هم کرده بود مثل زن های ۴۰ ساله شده بود .😑
من گمان می کنم هر کسی در ته دلش یک باغی دارد که پناهگاه اوست. هیچکس از آنجا خبر ندارد، کلیدش فقط در دست صاحبش است. آنجا آدم هر تصور ممنوعی که دلش می خواهد می کند. عشق های محال، هر آرزوی ناممکن و هر خواب و خیال خوش، هر چیز نشدنی، آن جا شدنی است. یک بهشت - یا شاید جهنم - خودمانی و صمیمی که هرکس برای خودش دارد. این باغ اندرونی چه بسا از دید باغبانش هم پنهان است اما یک روزی و یک جوری آن را کشف میکند.
جاریمو بعد مدتها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳
پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم میخوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉
نامه ای به فرزند نداشته ام:کجایی جان مادر؟من که مردم از چشم انتظاری...خسته نشدی از بازی با فرشته ها..من دلتنگ توام، دلتنگ بوی تنت دلتنگ ب اغوش کشیدنت تو دلتنگ من نیستی جان مادر؟روزها موهای طلاییت رو شونه میکنم ناخن هاتو لاک میزنم بعد پشیمون میشمو لاکت رو پاک میکنم صورت نازت رو ب جای وضو میشورمو کنار جانماز خودم برات جانماز پهن میکنم نمازم که تموم میشه سرم رو برمیگردونم تا بهت لبخند بزنم اما میبینم همه اونا خیال بود،یه خیال خوش...شب هایی که خوابت رو میبینم دلم نمیخواد هیچوقت بیدار بشم اما بیدار میشم و دوباره روی خودم آوار میشم ...بسه دیگه چشم انتظاری بیا مادر بیا😭😭😭😭
خوب شاید دختره واقعا به عقل و هوش کامل رسیده.من زنداداش هام همین ۱۸ ساله بودن ازدواج کردن. الانم بچه هاشون بزرگ شدن. مشکلی هم نداشتن. ولی خود من دیر ازدواج کردم.دوست نداشتم زود ازدواج کنم. ولی پسره چند سالشه؟؟
خدا نکنه چقدر بد حرف میزنید داداش منم دیپلم گرفت عقد کرد رفت سربازی الانم ۱ ساله سر خونه و زندگیشه خدارو شکر هم کار میکنه هم درس میخونه اتفاقا از هم سناشم خیلی جلوتره
خوب شاید دختره واقعا به عقل و هوش کامل رسیده.من زنداداش هام همین ۱۸ ساله بودن ازدواج کردن. الانم بچ ...
۱۷
من گمان می کنم هر کسی در ته دلش یک باغی دارد که پناهگاه اوست. هیچکس از آنجا خبر ندارد، کلیدش فقط در دست صاحبش است. آنجا آدم هر تصور ممنوعی که دلش می خواهد می کند. عشق های محال، هر آرزوی ناممکن و هر خواب و خیال خوش، هر چیز نشدنی، آن جا شدنی است. یک بهشت - یا شاید جهنم - خودمانی و صمیمی که هرکس برای خودش دارد. این باغ اندرونی چه بسا از دید باغبانش هم پنهان است اما یک روزی و یک جوری آن را کشف میکند.
من گمان می کنم هر کسی در ته دلش یک باغی دارد که پناهگاه اوست. هیچکس از آنجا خبر ندارد، کلیدش فقط در دست صاحبش است. آنجا آدم هر تصور ممنوعی که دلش می خواهد می کند. عشق های محال، هر آرزوی ناممکن و هر خواب و خیال خوش، هر چیز نشدنی، آن جا شدنی است. یک بهشت - یا شاید جهنم - خودمانی و صمیمی که هرکس برای خودش دارد. این باغ اندرونی چه بسا از دید باغبانش هم پنهان است اما یک روزی و یک جوری آن را کشف میکند.