زندگی بعضیا خیلی سخت میگذره و بعضی ها زندگی راحت تری دارن
من خیلیییییی سختی کشیدم خیلی حرف شنیدم و سکوت کردم و میکنم ولی بزرگترین درسی که گرفتم اینه که به هیچ کس اعتماد نکنم
چند سال پیش یه خواستگار داشتمو میخواستیم عقد کنیم و خیلی خوشم میومد ازش ولی یکی از دوستام ازدواجمونو خراب کردو بهم زد
از قضا
پسره دوست شوهرمه و عروسیمونم بود
شوهرم روز اول بهم گفت من از همه چی خبر دارم و باآگاهی کامل اومدم خواستگاریت و هیچی برام مهم نیست
شوهرم اخلاقای خوبی داره و حتی موقع هایی که پریود میشم ظرفارو میشوره و بیشتر کارارو انجام میده و واقعا من تو فامیلمون ندیدم کسی اینجور به خانومش کمک کنه
ولی من بخاطر اینکه پدرم زن صیغه کرد فکر میکنم شوهرمم اینجور میکنه