کیا ریسکی ازدواج کردید و

من توی خدمت یادمه یه سری پسر بودن که اینقد تیتیش مامانی بارشون اورده بودن از بقیه میترسیدن گوشه گیر بودن، از حموم پادگان چندششون میشد چند ماه به چند ماه نمیرفتن حموم تا برن مرخصی خونشون حموم، از طرف های پادگان چندششون میشد ماماناشون براشون ظرف و قاشق رنگی رنگی خوشگل گذاشته بودن 😂 ماماناشون زنگ زده بودن مثلا فرمانده سفارش پسرشون کرده بودن که مواظب بچه ما باشید، هر وقت مرخصی میرفتن مامان باباهه با ماشین دم پادگان میومدن میبردنشون و میوردنشون! اینا رو همیشه بقیه حتی فرمانده اسکلشون میکردن اینا بغض میکردن! دست و پا چلفتی بودن چون اعتماد بنفس نداشتن! توی ارتباط گوشه گیر بودن خجالت میکشیدن حرف بزنن و دوست پیدا کنن!کلا یه وضعی! اینا بنظرم بیشتر دختر مامانشون بودن تا مرد زندگی!