همسایه بالایی مامانمینا هم خیلی سر و صدا میکردن همه ش بدو بدو هی صدای ضربه انگار گردو می شکستن دائما
چند بار رفتن با زبون خوش گفتن نشد آخرش پسرش به مامانم گفته بود ۴ دیواری اختیاری یه بار دیگه بیای دم در ما فلانت می کنم و اینا مامانم با چشم گریون اومده بود بابام دید زنگ زد پلیس اومد خلاصه بعد ۶ ماه کشمکش خونه رو فروختن و عوض کردن الان راحتن چون ویلایی خریدن بالاسرشون هیشکی نیست😅 آپارتمان همینه منم از دست بالاییا شاکیم اما چه میشه کرد