وقتی میگم در حسرت غذای گرم میمونم زمانی که از سرکار میام
بگیرم بخورم؟
یجورایی انگار لج کردم با خودم
تنها نمیچسبه از گلوم پایین نمیره
خواهرمم که با من غذا نمیخوره
میدونین به چه نتیجه ای رسیدم؟
این مه وقتی پدر و مادرت دوست نداشته باشن پشتت نباشن برای هیچ کس مهم نیستی
همه ازت به عنوان پادری استفاده میکنند
حتی مامانجونم
باور کنین برقی که واسه پسراش تو چشماشه واسه ما نیست
خواهرم زور میگه هرچی هوس کنه میگه براش عموهام میخرن عمم میخره
من غرورم اجازه نمیده
خیلی وقتا کم میارم
سلام استارتر عزیز من معمولا در هر تاپیکی شرکت نمیکنم
پربازدید ها هم اصلا نمی‌خونم تاپیک صفحه چهار به بعد خیلی کم پیش میادکامنت بذارم
اما از صفحه اول تاپیک شما خوندم بطور کامل
چقدر دلم گرفت چقدر غصه خوردم بابت تمامی این اتفاقات و ناملایمات
میشه بدونم کدام شهر هستید
اگر استان فارس هستید حتما به من درخواست دوستی بدید
مثلا میدونین حسرت من چیه
این که پدر مادرم صندلی جلو ماشین بشینن
سوار ماشین میشم عمم و شوهر عمم تو ماشینن بچه هاشون هستن
میگم من اصلا این حسو تجربه نکردم چقدر عجیبه
عزیزم مشهد نیستی ؟؟
حیف مشهد نیستی وگرنه من خونه میدادم بشینی راحت باشی
ای کاش بودید تا کمکی میشد برای شرایط شما
حداقل تو این شرایط اینقدر بی زبان و ساده نباش عزیزم
شما یک خانم تحصیل کرده فرهنگی و یک خانمی هستید که در اجتماع قرار دارید
یک معلم فن بیان ،جسارت و قدرت بالایی داره چون با افراد زیادی در تعامل هست
کم نیستند افرادی که بهشون تعرض شده
لطفاً اینقدر غرق این موضوع نباش و اجازه نده هر کس از راه رسید شما را متوقف کنه
دیگه غذا خوردن از درآمد خودتون که جرم نیست
که شما بابتش سوال جواب پس میدید و گرسنگی میکشید
قانون بذار برای خونه شما تعیین تکلیف کن
یک دختر معلول یک مادربزرگ پیر یک عموی معتاد
اینا که قدرتی ندارند
قدرت الان دست شماست که کار می‌کنی که سواد داری
که در اجتماع هستید
هر چقدر هم شرایط دشوار باشه اما حل شدنی هست
شما متاسفانه غرق اون اتفاق هستید و همه درها را به روی خودتون بستید
معمولا آدم تمایلی به تعریف نداره.
امیدوارم خوب بشی
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
45 ثانیه پیش
46 ثانیه پیش
46 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز