چرا بعد ازدواج دیگه خونوادم دوستم ندارن

به چه عالی

منم استعداد نویسندگی دارم

البته نویسندگی داستان و رمان تخیلی و فانتزی و اینا نه

مثلا توضیح عمیق یه چیزی.. میدونی که چی میگم

تعریف از خود نباشه حالا اینایی که گفتم 😂

ولییی شاید باورت نشه نویسندگیو دوست ندارم حتی بدمم میاد به دلایلی

مثلا یه دلیل بخوام بگم من همینجوریشم تو موارد عادی حوصله ندارم حرف بزنم که با حرفم بخوام چیزیو به طرف بفهمونم حتی حرفای روزمره و عادی چه برسه به نوشتن

راجب سرکوب احساساتم درسته نباید سرکوب کرد ولی خب جلوی کسایی گه از دیدن ناراحتیت لذت میبرن هم نباید ناراحتیتو نشون بدی حداقل تا زمانی که مجبوری باهاشون ارتباط داشته باشی

و بعضی وقتام به جایییی میرسی که مغزت خود به خود از نظر احساسات تو رو خیلییی سرد میکنه که منطقیه و اگه این کارو نکنه هرروزت همش گریست

عزیزدلمی 

تایپک تو قشنگ یه عالمه آدم با شرایط مشابه و دور هم جمع کرد 

بدم نشد اینهمه دوست جدید پیدا کردم کلی ام خوش گذشت از این به بعد همه باهم به این داستانا و آدما می‌خندیم🤣🤣🤣♥️

چقدر خوب عزیزم بنویس یه موزیک بی کلام یکم تنهایی و شروع کن نوشتن با خودت که تنها بشی لذت میبری دیگه حوصله ات سر نمیره حیف نیست استعداد داری و نخوای ازش استفاده کنی ؟!

در مورد جمله دوم هم باید بگم کاملا درسته آدم مثل خنثی میشه اما فراموش نمیکنه که اینم خوبه اینجوری دیگه آسیب نمیبینه

کار به بقیه چیزا ندارم کاملا میفهمم چقدر سخته

ولی این جمله ای که مامانت گفت دیگه نمیتونیم دو تومن بدیم خونه بشینه توقعش زیاد شده... من بودم واقعا با شنیدنش خوشحال میشدم چون به این معنیه که دیگه کسی نمیتونه با دو تومن خرم کنه که کار نکنم و حتی اونا هم اینو فهمیدن

هفت و بیست دقیقه شد هنوز نخوابیدم 🤦🏻‍♀️ صدای آلارم گوشی همسایه داشت میومد 😂

دقیقا همینطوره من مامانم گرا میداد بابام خونمونو تو شیشه میگرفت کافی بود شب قبلش پیش هم بوده باشن صبحش بچه ها مجازات خوش گذرانی دیشب اینارو میدادن 🤣🤣🤣🤣🤣 مامان بابای من از لحاظ عقلی نه ناقصن نه نادون اتفاقا خیلی ام زرنگن منتها عاشق فتنه بازی بودن از اول 

بعضیا درستشون غلطه مسئله اینه خصلت و ذاتشون اینه من واسه گفتن کلمه تروما یکم زیادی زخمت شدم باید بگم ترکش 🤣🤣🤣🤣🤣

قربون دل مهربونت برم من زندگی همیشه طبق خواسته های ما پیش نمیره که همه داریم مشکل و به شکلهای مختلف یا حتی شبیه به اندازه ، کمتر و بیشتر خودتو ناراحت نکن♥️♥️♥️

ایییییییی دلممممممممم🤣🤣🤣🤣🤣 

منطقشون چی بود آخه🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣🤣

حوصلشون سر میرفت میدون مین میچیدن انگار 

تیم تشکیل میدادن آخه چرا 🤣🤣🤣🤣

مامان من کرم و پشت سر میریخت بعد می اومد ادای پلیس خوب و در میاورد می‌گفت واییی باباتون بفهمه تو خونتون نون تیلیت میکنه بعد اصلا داستانی نبود داستان میساخت بابامو می‌انداخت وسط 🤣🤣🤣🤣

اونم مثل شمر ( با صدای فیلم مختار تصور کن) وارد عمل میشد 🤣🤣🤣🤣🤣😔

حوصله ام که سر نمیره چون انقدر که کار دارم، وقت ندارم 😅

یه دلیل اصلیم که از نوشتن فراریم هم اینه که یا باید ننویسم یا قشنگ همه ذهنمو به کار بگیرم همه توانمو بزارم که اون چیزو بنویسم و باید به بهترین شکل ممکن بشه وگرنه نمیتونم قبول کنم و خب خیلی هم صبر و حوصله میخواد که قطعا نمیتونم اینهمه انرژی بزارم واسه نوشتن و اینکه فعلا تمرکزم هم از بین رفته و حافظم هم به شدت ضعیف شده جوری که یه چیز بخوام بگم تا بخوام به زبون بیارم یادم میره البته یکم بهتر شدم ولی خب

اون خنثی شدن هم آره بد نیست بالاخره برای دفاع از روان و جسمه دیگه ولی خوبم نیست. توی اجتماع میبینی بقیه چقدر با احساسن و هی احساساتشونو ابراز میکنن ولی تو مثل مجسمه ای و سردی و مثل بقیه نیستی و دست خودتم نیست واقعا آزار دهندست

اینکه کلی سوتفاهم پیش میاد و یسریا از دستت ناراحت میشن بماند

بهش بها نده وگرنه بهت آسیب میزنه 

😂💔