ازدواج کردم یه بچه دارم. خداروشکر زندگی خوب بچه خوب همسر خوب
ولی همش حسرت زندگی مجردی دارم . هر بار ی فیلم میبینم دختر پسر رفاقتی می‌رن بیرون عشق و حال مسافرت یا یه اکیپ بیرون اینطوری میبینم قلبم میگیره آرزو میکنم کاش جاشون بودم.
به شوهرم میگم کاش دوست دختر دوست پسر بودیم رفیق داشتیم می‌رفتیم مسافرت.
نمیدونم چرا مثل بچه های 15 ساله فکر میکنم دست خودم نیست
همسر خوب داری اما احتمالا عاشقش نیستی
همش الکی
تعطیلی و عشق و حالم حدی داره
چند سالگی ازدواج کردی؟
منم
دلم عشق و حال مجردی میخواد.
بچه داری خستت کرده ،دو سه روز تنهایی با شوهرت برو سفر بدون بچه
بعد از سفر دلت برای بچه ات تنگ میشه ،دیگه قدر همه چی رو میدونی
دقیقا شرایطت کپی منه
منم 24 ازدواج کردم سنتی
الانم یه بچه دارم.
هیچ ربطی به سن ازدواج و سنتی بودنش نداره.
دلیلش اینه خونه بابامون نمیزاشتن مثلا بریم تور و مسافرت و این جور چیزا. وقتیم که ازدواج کردم شوهرم کلا سرکاره. خیلی درگیره. و اینکه خودش مجردی عشق و حال کرده حالا براش عادیه.
آدمی میشناسم سنتی ازدواج کرده کلا تو سفره
قبل ازدواج با کسی دوست نبودی یا کسی و دوست نداشتی ؟
منم شوهرم از خودم نه سال بزرگتره اتفاقا خیلی هم پایه س ولی اهل سفر نیست.
میدونی خیلی خوبه ولی اون حسی که دارم و دلم میخواست تجربه ش کنم و نشد.
یه اکیپ با هم دو سه تا دختر پسر بریم مسافرت بگردیم بچرخیم خوش باشیم ...
شوهر من حتی سفر سالی یک بار هم با خانواده خودش ینی با مادرشوهر خواهرشوهرمم زوری شاید راضی بشه یکی دو روز بریم
