نه من اهل دوستی نبودم
سفر دخترونه میخواستم
نمیدونم چرا بابام نمیزاشت
البته کسیم نداشتم پایه باشه
آدم دور و برم زیاد بود ولی هیچ کدوم پایه دیوونه بازیای من نبودن. همش میگفتم ازدواج کردم تلافی میکنم. اما شوهرم زیاد پایه نیست. مسافرت میریم ولی فقط خونه فامیل. اونجوری که من میخوام خوش نمیگذره. از خونه خودمون میریم یه خونه دیگه اونجا شام و نهار درست میکنم. اصلنم خوب نیست.
حرص میخورم که من عطش بیرون رفتن و دور دور و بازارگردی و سفر داشتم. ولی هیچ وقت نتونستم برم
همش میگم خدا کنه پسرم بزرگ شد پایه باشه با هم بریم بگردیم
اگرچه اون موقع دیگه پیر شدم