کلی زحمت میکشم غذا میپزم ولی مادرشوهرم نمیدونم چرا اینجوریه همش میگه میلم نمیکشه و نمیخوره و شوهرم تمام زحمات منو نادیده میگیره
مثلا مرغ پختم میگه نمیخورم شوهرمم میگه شوره؟ بی نمکه؟
امروز جوجه تابهای درست کردم فقط واسه مادرشوهرم که دو تیکه خورد فقط
بعد شوهرم دیده میگه چرا نخوردی؟ چربه؟
اصلا یه تشکر نمیکنه از من واقعا خسته شدم
خودم شاغلم از سر کار اومدم تند تند ناهار گذاشتم اینم جای دستت درد نکنه.
مادرشوهرمم که مثلا میبینه یکم ظرف تو ظرفشویی هستش همش میگه به کارات برس
من سر کار بودم وقتی اومدم تازه بیدار شده بود بعد میگه من میرم یه چرت بزنم توام به کارات برس. بابااااا من تازه از سر کار اومدم
انجام هم ندم خودش پا میشه انجام میده بعد شوهرم گیر میده که مامان تو بیا بشین اونم قبول نمیکنه بحث میکنن با هم
مادرشوهرم سنش زیاده خودمم نمیخوام کاری بکنه واسم ولی اینجوریه...
موندم از دستشون چیکار کنم
از صبح شوهرم نبود با مادرشوهرم خوب بودم الان که شوهرم اومده از سر کار با هر کارش ناراحت میشم