آخه من شهر غریب تنهام دوست. دارم با هم خوب باشیم
من دوست ندارم با کسی قهر باشم یا کدورتی داشته باشم همیشه هم احترامش رو نگه داشتم من لیسانس دارم و اون بی سواده وقتی مادر شوهرم اینا از کربلا اومدن شام که میدادیم اومد کمک کنه بهش تعارف کردم از روی ادب و احترام گفتم زن داداش شما بشین ما هستیم کمک میکنیم سفره میچینیم جلوی همه به من میگه مگه من چلاغم!!!!!!با صدای بلند هم میگفت آبروم رو سر هیچی پیش همه برد
گفتم زن داداش شما بزرگی گفت چرا جاهای دیگه بزرگ نیستم اینجا بزرگم!!!!