سلام میشه خواهش کنم موضوع تاپینک هیز یا خواستگار اولم رو بخونین بعد اینو....
چند روز پیش همین اقا پسر همسایمون که توی تاپینک هیز یا خاستگار در موردش گفتم دوباره توی خیابون بالایی مون وقتی داشتم از باشگار برمیگشتم باهام برخورد کرد همراه با دختر کوچولوی خاله ام هم بودم در واقع اونو برده بودم باشگاه بعد داشتیم با هم برمیگشتیم حدودا۸وخورده شب بود بعد با ماشین کنارم ایستاد و سلام و احوال پرسی کرد منم مجبورا جواب دادم بعد گفت که حقیقتش من دلم میخاد بیشتر شما رو بشناسم شما ارتباط تون با دخترا و همسایه ها تو کوچه خیلی خوبه حقیقتا دلم نمیخاد کسی بفهمه تو کوچه ولی دوست دارم بیشتر شما رو بشناسم واسه یه ارتباطی شاید ازدواج شاید هرچی ..میتونم شمارتون داشته باشم منم گفتم متاسفم اجازه ندارم شمارمو بدم به کسی بعدم متوجه منظورتون نمیشم (خاستم بگم متوجه نمیشم منظورت از شاید ازدواج شاید هر چی چی هست) یهو گفت من میگم که میخام بیشتر شما رو بشناسم اصن خط گوشی دارین گفتم که بله دارم ولی اجازه ندارم شمارمو بدم به کسی و اینکه اصن متوجه منظورتون نمیشم که واقعا چی میخاین گفت من منظورمو کاملا واضح گفتم گفتم حالا خب درست نیست که(خاستم بگم درست نیست که هر بار سر راه منو میگیرین و شماره میخاین) یهو حرفمو قطع کرد گفت من حرف اشتباهی زدم اره من حرف اشتباهی زدم گفتم نه خب ولی من اجازه ندارم شمارمو بدم به کسی با اجازتون دیگه خدافظی کردم اومدم وقتی هم رسیدم جلو خونه حدودا یه ده دقیقه طول کشید تا اونم پارک کرده ماشینشو رفته خونشون ....
خلاصه که این پسره خیلی داره ذهنمو درگیر میکنه کاش بدونم هدفش چیه کسی نظری نداره