هر بار که صدام میکنه استرس میگیرم میگم حتما فهمیده به خدا اینقدر که تو عذابم میخوام برم بهش بگم خودمو راحت کنم قرار بود جشن یلدا بگیرن تو مدرسه دخترم تعطیل شدن مدارس نگرفتن چون پول جمع کرده بودن گفتن جشن بگیریم ولی برا روز مادر مادر ها هم بیان شوهرم مخالف این چیزاست من بهش نگفتم یواشکی رفتم نیم ساعته تو جشن بودم زودی برگشتم از اون روز یه اب خوش از گلوم نرفته
مگه چی شده حالاببخشید مگه رقص بوده بزن بکوب بودهزیادی تو فکری
نه رقص اینا نبود که منم کلا نگفتم جشنه چون از اول سال میگم برم جلسه اولیا مربیان میگفت جمع کنید مسخره بازی هاتونو و نمیزاشت برم منم کلا پنهون کردم جشنی هست گفتم جشن یلدا بود که مدرسه تعطیل شد دیگه نگرفتن
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
@niniyar_2 @niniyar_3 @niniyar_5 کی میخواین این مریضو از کف سایت جمع کنید به منم با اینکه میدونه ...
اول من مثل بعضی ها بی شخصیت نیستم ، دوم چرا زورت میگیره قانون من گفتم ، سوم نی نی یار لطفا پی گیری کن ببین من درخواست دادم یا نه ، اگرندادم خواهش میکنم خودش تعلیم کن
خب مخالف باشه میتونه تنهایی اون همه بچه رو منصرف کنه مگه ؟ شعورش اجازه میده بچت بین اون همه بچه بی ک ...
به امام حسین به خاطر همین رفتم یعنی اون روز که فرداش جلسه بود دخترم همش گریه میکرد اومد دید گریه میکنه زدش گفت بی دلیل گریه نکن الان دیگه دلیل داری بشین گریه کن