به هیچکس نمیتونم بگم و هیچکس نمیدونه اینارو ....جریان اینه که من یه رابطه ۳ ساله داشتم که دوسالی هست تموم شده، اون آدم همه چیز من بود، ولی متاسفانه منو دوست نداشت و رابطمون سمی پیش رفت، من خیلی آسیب دیدم و آخرش هم جدا شدیم، نگم براتون چه روزایی رو گذروندم تازه مدتیه به زندگیم برگشتم و دارم فعالیت هامو با علاقه انجام میدم ولی تو این مدت به هیچ عنوان سمت رابطه نرفتم، حتی کسی برای آشنایی جلو میومد به هر بهانه ای ردش میکردم، خیلی میترسیدم و میترسم که اتفاقات گذشته دوباره تکرار بشه و من آسیب ببینم
اون زمان خیلی دلم میخواست با اون آدم ازدواج کنم بعدش دیگه اصلا
حالا دخترخاله ام که از من بزرگتره عقد کرده، همه زمزمه میکنن که دیگه نوبت توعه
اسم ازدواج میاد حس میکنم بدبختی، تحقیر، خیانت، بی محلی در انتظارمه، حتی یه ذره هم فکر نمیکنم با ازدواج خوشبخت بشم
حالا من چی بگم بهشون؟ بگم جرات ندارم با کسی از سلام علیک جلوتر برم یا اسم رابطه میاد پانیک میشم؟
از یه طرفی جوونیم داره میگذره از یه طرفی وحشت دارم دوباره مردی تو زندگیم بیاد از یه طرف فشار فامیل و خانواده