چقدر فهمیده و عاقل
خداروشکر که همه ی چیزایی که برات مساله بوده مطرح کردی عزیزم
اینطوری تونستی متوجه بشی نظر پدرومادر همسرت درباره ی اتفاقاتی که افتاده چیه
و وقتی متوجه میشی که اوناهم مثل شما به زشتی رفتارایی که اونروز باشما شده پی بردن٬ اون ماجرارو راحتتر هضم میکنی
مثل اینکه شخصِ خاله پیشینه ی خوبی تو خونواده ندارن و شخصیتشون برای همه رو شده ست و همچین رفتارایی رو ازش دور ازانتظار نمیبینن
اما اینکه تشر زدی مادرهمسرت باید ازت دفاع میکرد کار درستی کردی.
و اینکه به تصمیمت احترام گذاشتن و این ازادی عمل رو بهت دادن که هرطور که راحتی و هرجایی که دوست داری برای زندگی انتخاب کنی هم خیلی امیدوارکنندست.
حالا تصمیم نهایی با شماست
اینکه بخوای همینجا خاتمه بدی و یااینکه ادامه بدی
الان تقریبا میتونم بگم اگه بخوای ادامه بدی ممکنه چیز جدیدی برای ارائه نداشتن باشن تا نظرت رو جلب کنن و بهت فرصت بدن تا فکرکنی وتصمیم بگیری و مدتی خودشون رو کناربکشن به این بهانه که شما تنهاباشی و فکرکنی
و اونموقع کار برای شما یکم سخت میشه چون همچنان منتظری که برای برگشتنت قدمی بردارن
البته همه ی اینا احتماله و شما باید همه ی جوانب رو بسنجی
ممکنه هم قدم بعدیشون این باشه که حضوری بیان خونه ی مادرتون
اونموقع شما باید رفتار مادرت رو پیش بینی کنی
آیا ممکنه رفتار تندی نشون بده ازخودش و مجددا ماجرا برعکس بشه توپ اززمین شما خارج بشه و اونموقع شما دنبال رفع دلخوری باشی یانه.
عزیزم خیلی اگاهانه تصمیم بگیر٬ ازت خواهش میکنم.