استارتر٬ عزیزم
شما نمیتونی جهان رو از دید اطرافیانت ببینی
شاید اون دوستانی که تخصص گرفتن و هیئت علمی شدن هم درظاهر ازهمه چیز راضی باشن و همه بهشون غبطه بخورن
اما در خلوت خودشون دوست داشته باشن که سروسامون بگیرن یا حتی جای شما باشن
این تفکر خیلی اشتباهه٬ من بایکی از اساتیدم صحبت میکردم و یکی دوباری اشاره کردم که دوست داشتم درسم رو درمقاطع بالاتر ادامه بدم چون درتمامی دوران تحصیلم الف بودم
اما استادم خندید وگفت اتفاقا کارخوبی کردی که به فکرخونواده بودی ازدواج کردی و بچه داری
مشخصه که ازنظر روحی هم شرایط خوبی داری
و درکنارش دوستانی دارم که ادامه دادن و جذب شدن
اما پای حرف هاشون که نشستم تنهایی خیلی عذابشون میداد وازنظر روحی وضعیت جالبی نداشتن شاید با یکی دو برخورد اول مشخص نمیشد و ظاهرا شرایط خوبی داشتن اما یکم که معاشرت میکردی باهاشون متوجه یکسری ناراحتی های اینچنینی که سنم بالاست و هنوز خونواده ای تشکیل ندادم و زندگیم با درس گذشت٬ میشدی
اینکه چرا مجرد نموندی و ازدواج کردی دلیل داره
چون شما نیاز به شریک عاطفی داشتی و نیاز به دوست داشتن و دوست داشته شدن تو فطرت انسانه و سرکوب شدنی نیست.
به این فکرکن که زندگی شماهم ممکنه ارزوی دوستان و اطرافیانت باشه
خودتم درجریانی که چقد روت زومن.
پس انقد لذتت از زندگی رو سرکوب نکن و با اما و اگر و ای کاش لحظاتت رو به کام خودت تلخ نکن