2777
2789

من نه ولی یه بار ی جا مهمون بودیم پا شدیم خدافظی کنیم بریم رفتم دست دادم طرف که خدافظی کنم دیدم طرف گفت بهم(سلام).

یه لحظه خودشم هنگ کرد

منم فکرمو هدایت میکردم به بدبختیای زندگیم که خندمو کنترل کنم تا بزنیم بیرونن فقطططط

بچه یه چیزی تو دلم مونده نگم میترکم😍

جاریمو بعد مدت‌ها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳

پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم می‌خوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته 
عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉

شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

موقعی که مردم صف وایمیستادن واسه روغن

شب مهمون داشتم رفتم سوپری محل روغن بگیرم 

دیدم خیلی شلوغه آقا یه مغازه دار هم میگه برید برید که روغن تمومه

یهو من خر از اون ته داد زدم . اصغر آقا  خواهشا امشب منو بی روغن نکنی😖😖😖😖

تا یکسال غذا بی روغن میخوردیم

زل میزدم به همکلاسیام فکر می‌کردن کم دارم😐آخر سر یکیشون رید بهم دیگه اینکارو نکردم ولی واقعا ناراحت ...

ینی چی نگا کردن ک بدنی

هولوگرامی ام چندسال اینجابودم ولی کاربریم پرید ..خواننده خاموش بودم چندین سال.. خانواده دومم اینجاست

میشه سوتی شوهرمو بگم🤔

سعی کردم که بمانی و بریدی به درک/کارمان را به غم و رنج کشیدی به درک/به جهنم که از این خانه فراری شده ای/عاشقت بودم و هرگز نشنیدی به درک/میوه کال غزل بودمو از بخت بدم/تو مرا هرگز از آن شاخه نچیدی به درک/فرق خرمهره و گوهر تو نفهمیدی چیست/جنس پا خورده بازار خریدی به درک/عاقبت سنگ بزرگی به سرت خواهد خورد/میکشی از ته دل آه بزرگی به درک

هیچی رفتم کافی نتی این رو👈👈👈👈 (@) اشتباهی گفتم ، در حالی که همونجا یهو از خجالت اب شدم و تازه فهمیدم با توجه به معنی انگلیسیش اسمش چی هست at sign خجالت کشیدم گفتم الان میگه این دیگه چه تحصیل کرده ای هست 

زمانی که شاغل بودم یه پسره اومد توی اداره و صورتش خیلی بچه میزد من گفتم برو با پدر یا مادرت بیا کارت رو انجام بدیم کارت ملیشو نشون داد دیدیم سنش زیاده و کارش رو انجام دادیم وقتی رفت چند تا ارباب رجوع هم داشتیم همکارم اومد قضیه رو به همکار های دیگم تعریف کنه بلند با خنده پیش ارباب رجوع ها به اشتباه گفت بچه ها یه پسره اومده بود قیافش بی بی چک بود وای ما نمیدونستیم بخندیم یا خجالت بکشیم😂😂😂😂

✒️

شوهرم اهل دختر بازی و اینا نبوده و خیلی زوری تحت فشار مامانش اومد خواستگاری 

واسه اولین بار منو برد سولقون دوستش زنگ زد گفت موتورم خراب شده بیا مغازه شوهرمم یادش نبود من باهاشم سوار ماشین شده بود اومده بود کار دوستشو انجام بده بعد هی من منتظر شدم واستادم دیدم نمیاد برگشتم خونمون زنگ زدم مادرشوهرم گفتم پسرتون منو تو سولقون جاگذاشت شوهرم کلی تو مغازه کار کرده بود بعد رفته بود قهوه خونه پیش دوستاش بعد از کلی گشت و گذار رفته بود خونه مامانش و داداشاش دعواش،کرده بودن که دختر مردمو جا گذاشتی بعد زنگ زد گفت ببخشید بخدا حواسم نشد منم چند روز خیلی بد ناراحت بودم از دستش

سعی کردم که بمانی و بریدی به درک/کارمان را به غم و رنج کشیدی به درک/به جهنم که از این خانه فراری شده ای/عاشقت بودم و هرگز نشنیدی به درک/میوه کال غزل بودمو از بخت بدم/تو مرا هرگز از آن شاخه نچیدی به درک/فرق خرمهره و گوهر تو نفهمیدی چیست/جنس پا خورده بازار خریدی به درک/عاقبت سنگ بزرگی به سرت خواهد خورد/میکشی از ته دل آه بزرگی به درک
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792