🤣🤣🤣
نه بابا دیروز گفتم نون بخر بعد زنگ زدم گفتم نون خریدی گفت آره بابا خیالت راحت بعد شب اومد خونه میگم کو بعد گفت هی رفتم بخرم شلوغ بود گذاشتم چند دقیقه دیگه برم دیگه یادم رفت
کلا دیوونه است🤦♀️
منم اول گول این کاراشو خوردم عاشقش شدم الان میبینم چه سخته
صبح رفتم آمپول بزنم گفتم امیرحسینو نگه دار ترخدا ولش نکنی بعد از درمانگاه دراومدم دیدم پسرم نشسته کنار جوب میگم پس بابا کو میگه گفت میرم میام میگم احسان ترخدا دزد میبرتش میگه نه کسی اینو نمیبره اصلا نمیدونی خواهر دلم خونه اش بعد آقا کجا رفته بود بچه رو گذاشته بود رفته بود آب بخره😕😕😕😕😕😕