آخه خوابیده بود. بعد صدا اومد بیدار شد
یکم بعدش بهش گفتم. شاید چون شبه ، عصبانی شد . منم چون ازمایشم هورمونیه، نوشته تا ۱۲ ساعت قبلش نباید استرس داشته باشم.منم در کل آدم استرسی هستم . پدر مادرم توی اینجور مواقع همیشه همراهیم میکردن موقع کنکور و اینا میومدن مینشستن اونجا تا من تموم بشم. منو با ناز بزرگ کردن. بخاطر همین وقتی شوهرم نازمو نمیکشه، میگم حتما براش مهم نیستم. تازه قبل آزمایش همباید برم بانک پول بزنم به کارتم. همش استرسه دیگه
ناشتا هم هستم . یکی باید برام تدارک صبحانه ببینه دیگه بعد از آزمایش . تا الان خانوادم حامی من بودن، الآنم وظیفه شوهره دیگه.خب اونم اگه آزمایش داشت، من براش همه کار میکردم. میتونم بازم به خانوادم بگم ولی نمیگم. میخوام ببینم شوهرم برام مثل خانوادم میشه یا نه