امروز بهش زنگ زدم بیادخونمون
تو کوچه یه پرایدافتاده دنبالش بهش گفته دوست پسر بزرگتون هستم حال واحوال کرده
بعد گفته حاج خانم میشه طلاهاتو بدی ببینم میخوام برای نامزدم بخرم مامان ساده ی من تک پوش و انگشترشو درآورده پا ب فرار گذاشته مامانم افتاده توکوچه همسایه ها اومدن ب دادش رسیدن
زنگ زدم اورژانس فشارش ۱۸ شده بود
میگ فقط از اینک ساده بازی درآوردم میسوزم
کاش مامورهای پلیس پدر هرجی دزد و حرومزاده هستو دربیارن
قسم خوردم جلوی چشمم پلیسا یه نفرم آتیش بزنن دلم نسوزه
دلسوزی ب اینا حرومه
اگر طبق قرآن دزدا رو انگشتشو نو میبریدن دیگ کسی جرات دزدی نمیکرد
آخه چطوری میخورن مال حروم رو