عین شوهر من
ما دوتا شهر دور بودیم فقط اخر هفته ها میتونستیم همو ببینیم
در طول روز ابدا زنگ نمیزد. کلا اهل زنگ نبود چت که فقط نیم ساعت شبا
من مثلا به شوق چت کردن با اون سر سفره شامم گوشی دستم بود اون یهو میگفت عزیزم من برم شام بخورم خداحافظ
وقتی منو میبرد خونشون اکثرا میرفت باشگاه
کلا خیلی رفتاراش مشکل داشت اما من مثل شما انقد بد صحبت نمیکردم باهاش حتی گله هم نکردم چون شوهرم مثل شوهر شما صبور مهربون بود و اخلاقای خوب دیگش میچربید به همه این چیزا یکم رو خودت کار کن وابسته نباشی انقدم حرف جدایی و تنفر و اینا نزن