زنیکه 17سال رو اعصابم بود 15سال عروسی کردم 2سال هم عقد بودم اینقدر زجرم داد که روانیم کرد تا دو روز قبل که براش کادو روز مادر بردم بهم پس داد گفت ببر من استفاده نمیکنم اونم تو جمع پیش جاری داماداش خردم کرد منم برداشتم آوردم خونه بعدش به دخترش زنگ زدم گفتم حلال نمیکنم بهش بگو بعد فرداش زنگ زده هر چی از دهنش در اومد بهم گفت من ایندفعه ریـ ـدم بهش گفتم حالا برو دیگ پیدات نشه
بچه ها باورتون نمیشه! برای بچم از «داستان من» با اسم و عکس خودش کتاب سفارش دادم، امروز رسید خیلی جذذذابه، شما هم برید ببینید، خوندن همه کتابها با اسم بچه خودتون مجانیه، کودکتون قهرمان داستان میشه، اینجا میتونید مجانی بخونید و سفارش بدید.
فقط از این ترس دارم که دوباره سحرم کنه موندم چی کار کنم چون خیلی تا حالا انجام داده یه بارش خیلی قوی بود که تا سر حد مرگ رفتم داغون داغون خدا نجاتم داد....
تو را خدا هر کی تاپیکم دید از ته دلش برام دعا کنه زودتر معجزه ای تو زندگیم بیافته این شهری که برام خفقان شده را ترک کنم دست شوهرم و بچه ام بگیرم برم به آرامش برسم 😭😭😭😭