خواهرم عروس عمه ام هست، این عمه ام به حدی سلیطه و ظالمه که مادرم و زن عموهام اسمش رو میشنون شلوارشون رو خیس می کنن،
خواهرم میگه عقد بودم عمه ام می خواسته الکی ازش زهر چشم بگیره خواهرم میگه دست انداختم موهاش رو کشیدم و جیغ و داد کردم و زنگ زدم ۱۱۰ جلوی درشون یه قیامتی بر پا کردم که بیا و ببین، خواهرم میگه دیگه آخرین بارش بود که منو اذیت کرد الان ۸ ساله ازدواج کردن عمه ام مثل سگ از خواهرم می ترسه یه تو نمی تونه بهش بگه