من مغازه دارم دوتا
دوتا هم شاپ
انقدر همیشه فعال بودم که از خستگی گریه میکردم…
تن خستمو خودم ماساژ میدادم و لبخندمو به مردم نشون میدادم…
خیلی سخت بود ۵ سال تلاش بی وقفه تا بتونم از فقر در بیام و الان ب درامدم بالا۷۰ توی سن۲۵ برسم
اونقدر سخت بود که چشمام ضعیف شد گوشی زیاد دستم بود از اون ور مغازه ها…
تا سه ماه پیش یه شب که از خستگی داشتم میمردم
دوتا ادمین استخدام کردم
تا سه روز ده نفر عوض کردم زرنگ نبودن
دقیقا ا همین میترسیدم که ادمین زرنگ نباشه چون خودم انقدرررر زرنگ بودم که مشتری کیف میکرد و میلیونی خرید میکرد
خلاصه دوتا ادمین خیلی خوب و مهربون گرفتم و کارم با گوشی کنار گذاشتم شاگرد خوب گرفتم برا مغازه ها🥲
نمیتونم از کیف الانم بگم…
کیف اینکه سال ها بدبختی … به خوشبختی رسید بدون اینکه از همسرم توقع داشته باشم منو به ارزوهام برسونه
یادم ی بار انقد بهش نق زدم گفتم ماشین میخوام😂که شب نیومد خونه همون شب گفتم پ خودم؟ چمه میگه
تلاشم رو بیشتر قبل کردم و خودم خریدم
بچه ها هرگز دست از مستقل شدن بر ندارید
مستقل شدن شیرینه حتی اگه مثل من ی موقع هایی زل میزدی به یه نقطه و از خستگی با همون نقطه کور خوابت میبرد
فقط نوشتم که حس خوب بگیرید