2777
2789
عنوان

یکی از معایبِ زندگی با دخترِ شوهرم

| مشاهده متن کامل بحث + 1698 بازدید | 103 پست
سن بلوغشه سن لجبازی بزرگ تر شه بهتر نیشه

امیدوارم

از روزی میترسم که عین هزاران زنی که تو بزرگسالی دنبال فتنه و حرفن،بشه!!!!

من قوی نبودم، صبور هم نبودم؛ مجبور بودم....اجبار ازت یه آدمِ دیگه میسازه!!!!

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید.

ی روز که با هم خوبین باهاش حرف بزن بگو خبر میاری میبری دیگه هیچکس بهت اعتماد نمیکنه هیچکس تو رو محرم ...

خیلی باهاش حرف زدم

حتی بهش گفتم روزی میرسه که با حرف بردن آوردنت فقط خودت می مونی و پدرت و مادربزرگت

دیگه هیچکی دور و ورت نمی مونه

حتی عمه هاتم دیگه نمیبرنت خونشون،یا بچه هاشونو نمیارن خونمون؛

در صورتی که قبلا اصلا اینطوری نبود....

ولی میگم بعد حرفام میگه قول میدم ولی میزنه زیر قولش....

عادتش شده...

و من حس میکنم دلیلش کمبودیه که با رفتن مادرش تو زندگیش داره!!!

من قوی نبودم، صبور هم نبودم؛ مجبور بودم....اجبار ازت یه آدمِ دیگه میسازه!!!!

اون دیگه ذاتش اینطور شده ..! چند روز بهش بی محلی کن خودش درست میشه ..! ولی چون دختره بنظر من ببرش پی ...

بخدا دو سه بار روانپزشک بردمش

گفت باید مادرشو ببینه

ولی الهی که مادرش خیر نبینه که حتی یه زنگم بهش نمیزنه

بخدا به شوهرم چند بار گفتم بگرد پیداش کن ولی شوهرم اصلا همکاری نمیکنه میگه اون مادره باید بیاد بچه شو ببینه،من بیافتم دنبالش بگم بیا بچه مو ببین!!!!

من قوی نبودم، صبور هم نبودم؛ مجبور بودم....اجبار ازت یه آدمِ دیگه میسازه!!!!

زنده باشیوالا من خودم از روز اول قبول کردم و الانم پاش هستمولی خدایی خیلی کار سختیه؛چون هیچوقت نمیتو ...

زیر سر مادر شوهرست هر چیه ، برات مهم نباشه میخواد چه فکری کنه به قول خودت کنجکاو دیگه اهمیت نده کاری از دستش بر نمیاد زندگی خودتو حفظ کن اجازه دخالتم نده  سعی کن هر موقع بچه شوهرت میخواد بره اونجا توام باهاش بری تا فرصت نکنه حرف بکشه ازش ،مردم بچه خودشونو بزرگ میکنن خیری ازش نمیبینن چه برسه بچه یکی دیگه  خدا صبرت بده 

لایک نکن 🤨
بخدا دو سه بار روانپزشک بردمشگفت باید مادرشو ببینهولی الهی که مادرش خیر نبینه که حتی یه زنگم بهش نمی ...

این بچه عزیزم باید مادر ببینه کمبود داره 

هرکادم کردی رضایت خدا در نظر بگیر خدا اجرت 

لیلی عالم تویی با این همه مجنون....
مادر شوهر منم هر وقت دخترم میبینه ازش حرف میکشه حتی بهش گفته بود برات همه چیز میخرم فلان چیز درباره ...

دقیقا مشکل اینه که این دختر  از خودم نیست

اگه از خودم بود خیلی جدی باهاش میتونستم برخورد کنم و اونم چون مادرش بودم قطعا از ناراحتیم ناراحت میشد نه اینکه مثل الان این دختر ناراحتی و سردردم براش اهمیتی نداشته باشه و حق به جانب بره تو اتاقش

بخدا که خسته شدم

دیگه نمیدونم چیکار کنم

حتی لابلای حرفاش متوجه شدم  فالگوش حرفای منو باباشم وایمیسه تا از حرفامون سردربیاره

خلاصه که شرایط خیلی بدیه،خیلی بد!!!

من قوی نبودم، صبور هم نبودم؛ مجبور بودم....اجبار ازت یه آدمِ دیگه میسازه!!!!

بچه من ۱۰سالشه جوری باهام لج میکنه وتند حرف میزنه اگه نامادری بودم میگفتم چون نامادری ام اینطوره در ...

دقیقا متاسفانه من بچه ام‌۴سال و نبمشه بشدت تندی میکنه باهام

اون روز داشتم عکر میکردم اگر من بمیرم خدایی نکرده کسی ی روزم نگهش نمیداره

لیلی عالم تویی با این همه مجنون....
عزیزم امکان داشت بچه خودتم بود دهن لقی میکرد این ربطی به نامادری نداره من بچه خودمم دعوا میکنم شوهرم ...

مشکل اینجاست که من دعواش نمیکنم،فقط باهاش سرد میشم،چون دورویی تو ذاتم نیست،نمی تونم تو رو خوب باشم وقتی دلچرکینم ازش....

بعد بخاطر سرد شدنم باهاش،شوهرم با من مثل کوه یخ رفتار میکنه

اگه دعواش کرده بودم یا خدایی نکرده زده بودمش حق داشت باهام بدرفتاری کنه ولی نه اینکه چون من با دخترش سرد شدم اونم بخاطر اینکه ذات دورویی ندارم،باهام مثل کوه یخ شه

خب اگه با دخترش موقعی که کارش اشتباهه،سرد نشم،خب آخه چجوری متوجهش کنم که کارش اشتباهه!!!!

من قوی نبودم، صبور هم نبودم؛ مجبور بودم....اجبار ازت یه آدمِ دیگه میسازه!!!!

[QUOTE=365145366]دقیقا متاسفانه من بچه ام‌۴سال و نبمشه بشدت تندی میکنه باهام اون روز داشتم عکر میکردم اگر من بمیرم خ ...[/QUOTEعزیزم،ان شالله سایه خودتون ۱۰۰سال روسرش باشه خدا بچه هامونم به راه راست هدایت کنه

زنده باشیوالا من خودم از روز اول قبول کردم و الانم پاش هستمولی خدایی خیلی کار سختیه؛چون هیچوقت نمیتو ...

خب مقصر بزرگتره

منم مادرشوهرم از بچه ام حرف میکشه بازی بازی 

حالا منو شوهرم بهش میگیم رازمون نگو ببینم یاد میگیره 

قشنگ رفته دعوامون گفته


لیلی عالم تویی با این همه مجنون....
[QUOTE=365145366]دقیقا متاسفانه من بچه ام‌۴سال و نبمشه بشدت تندی میکنه باهام اون روز داشتم عکر میکرد ...

ان شالله 

نمیدونم چرا بچه ها اینجور شدن

البته من شوهدم بشدت عصبی بداخلاقه رو لچه تاثیر گذاشته

لیلی عالم تویی با این همه مجنون....
اگه کوچیک تر بود با جایزه دادن سر اینکه راز داره میشد کاری کرد الان تو این سن با این توضیحاتت فقط با ...

مثلا یه بار به دروغ به مادرشوهرم گفته بود مامانم غذا نمیپزه، دو روزه املت میده به خوردمون

منم از همه جا بی خبر

بعد لابلای حرفاش خودش سوتی داد...بهش گفتم مگه من زرشک پلو درست نکرده بودم چرا میری دروغ میگی که منو خراب کنی،

تو جواب فقط سکوت کرد و به حالت قهر رفت اتاقش،انگار نه انگار ک مقصره

یه بارم به حرفای منوباباش گوش کرده بود و رفته بود به مادرشوهرم گفته بود بابام به مامانم گفته هر چی شد بنداز گردن من،برای اینکه شماها فک کنین مامانم خوبه و ساکته ولی اینجوری نیست!!!!!!

من قوی نبودم، صبور هم نبودم؛ مجبور بودم....اجبار ازت یه آدمِ دیگه میسازه!!!!

مشکل اینجاست که من دعواش نمیکنم،فقط باهاش سرد میشم،چون دورویی تو ذاتم نیست،نمی تونم تو رو خوب باشم و ...

کارای اشتباهش وبه پدرش بگو ولی بچه نفهمه شما گفتی یا همین حرف و که به ما گفتی به همسرتم بگو، بگو پس چجوری بهش حالی کنم کارش اشتباهه نه دعوا کنم نه سرد بشم پس بچه از کجا بفهمه کارش اشتباهه 

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
داغ ترین های تاپیک های امروز