برا شام خونه پدرم بودم
دلم ب حالشون سوخت
گفتم بریم پیش اوناهم
اومدم سرد بودن باهام خودم اهمیت ندادم گرم گرفتم باهاشون
پدر شوهرم میگفت با مادرشوهرت در مورد شما حرف میزدیم میگفتیم دو تا گراز داشتیم اینا رو نداشتیم بهتر بود
به شوخیییی
منم گفتم اومدم پیش هردوتون
بعد مادرشوهرم همینکه نشیتیم رفت میوه اورد هب تعارف آجبل و اینا میکرد ماهم شام زیاد خورده بودیم گفتیم نمیخوریم
هی میگفتن زیاد خوردین زیاد خوردین
مثلا دلمه درست کرده بود نذاشته بود یخچال میگفت برا شما گذاشتم اخه زن حسابی تو از عمد اینکارو میکنی وگرنه میدونی ما برا شام خونه پدرم بودیم
من خودم زن داداش دادم اون نیومد هیچ کسم نارحت نشد
خیلی نارحتم اما ب روی خودم نیاوردم