این ویروس انفولانزا اومده منم 10 روزه گیرم مادرشوهرم پوشکی هست مریض شده ریه هاش درگیر شده و بستری هست یکی از دختراش هم که نگهداریش میکرد مریض شدع حالش بده 2 تا دختر دیگه اش ک خوبن یکیش یه شب رفته شوهرمم تازه تا صبح پیشش بوده حالا دیگه نمیرن شوهرم رفته من گفتم پس چرا خواهرات نمیان پوشک مامانت کی عوض میکنه خواهرش زنگ زده همیشه تو مشکلات 2 تا خواهراش بهانه دارن برا ک کار نکن اره من مشکل دارم میدونم دروغ میگه عادتشه همیشه برا مادرش یه بهانه در میاره مشکل داره بعد میفهمیم دروغ گفته اگر نرن شوهرم منو مجبور میکنه برم برا پوشک مادرش. بعدش شوهرم با خواهرش ک حرف زد گفتم چیشد نمیره بیمارستان گفت به تو ربطی نداره دخالت نکن وقتی رفت زنگ زد غذا رژیمی درست کن ببرم بیمارستان مامانم فشارش بالاست
بعد گفت ب اندازه 2 نفر اضاف تر درست کن بعدشم سوپ بذار کنارش منم گفتم جالبه برام وقتی میپرسم چیشد میگی ب تو ربطی نداره اما غذا درست کردن ب من ربط داره بعد من وسایل غذا گذاشته بودم بیرون گفت نمیخواد درست کنی گفتم زودتر میگفتی مواد نمیذاشتم باشه درست نمیکنم بعد گفت تو همیشه فرق میزاری هیچوقت مادرم مثل مادرت ندونستی گفتم مگر من مریض نیستم مگر اونشب حالم بد نبود رو به موت نبودم بخاطر شام چقد دعوا کردی بعدشم غذا ظهر خودت خوردی نگفتی این زن مریضه گرم کنم باهم بخوریم گفتم یه لیوان اب دست زنت نمیدی اما وقتی خواهرت میگه کمرم دیده میز میذاری جلوش غذا میزاری براش هی دورش میگیری مگر برام چکار کردین ک ازم انتظار و توقع بیجا دارید
بیچاره فقط اون مادره
یکم مهربون تر باش
همسرت الان خیلی تو فشاره
بعد گفت نزار تو چشمم سیاه بشی هر کاری کردی برا خانوادم ب زبون اوردی دیگه مث خودت میشم کاری نمیکنم گفتم چکار کردی چقد میرم سمت خانوادم گفتم به زبون اوردم چون ب چشمت نیومد باید ب چشمت میاوردم ک بفهمی
دلم برای مادرش چقدر سوخت
از خدا میخوام هیچوقت زیر دست کسی نباشم
یه خرده همسرتو درک کن اون تو فشاره
بیچاره مادره چه پاسکاری میشه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
1 دقیقه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز