یعنی تا من رو میبینه انگار که مار تو قوطی دیده باشه متلک هاش شروع میشه
یه شب کلاً رفتم خونشون اون غذا درست کرده بود
سر سفره میگه بخور داداش از این به بعد قراره گشنگی بکشی بعد برگشته من رو نگاه میکنه😐💔
یعنی انقدر سوختم میخواستم بزنم زیر گریه
قبلش هم که بهم توهین کرده بود به خاطر سطح ضعیف ما از نظر مالی