من نمیدونم این سفری که میره چجوری قبول درگاه خدا هست !!!
حتی دم رفتنی هم دست از زخم زبون و کنایه زدن به من برنمیداره...
همین چند دقیقه پیش عازم سفر شدن رفتم پایین بدرقهشون کنم خداحافظی کنم با یه حالت تمسخری جلو شوهرم گفت قدم رنجه کردی بالاخره اومدی پایین بعدم پوزخند زد ، من هیچ جوابی ندادم (سنش خیلی بالاست، تو یه ساختمونم هستیم)
حالا بنده خدا پدرشوهرم بفکر خواب من بود پرسید چرا این موقع بیدار شدی گفتم اومدم بدرقتون کنم
موقع رفتن هم با پدرشوهر و خواهرشوهرم دست دادم خداحافظی کردم، مادره هم پشتشو کرد به من سوار ماشین شد رفت
آدم تا وقتی اعمال و رفتار و کردارش درست نیست خرج و مخارج برای این سفرها نیازی نیست...خدا ببخشدش...