شوهری که من کلی وسیله و کیسه دستم بودنی عین خیالش نبود
یا من مریض شدنی بی خیال بود یا تو خونه پدرش بهم توجه نمی کرد
منم شک و گیر و کنترل و زنگ پشت زنگ که بیا
ولی این کننرل ها از روی محبت بود
منم دیگه ولش کردم
دیدم اعصاب خودم راحت تره
نه چک می کنم نه زنگ میزنم نه غر میزنم که گوشی رو بذار کنار هیچی
قبلا هم اینکار و کردم ولی با بی محلی مطلق همراه بود که بدتر شد
الان وقتی ببینمش لبخند میزنم بهش و محبت زبانی دارم فقط ولی دلی نیست
اون وقت همون ادم من مربض شدم میوه و سوپ خرید محبت می کرد دکتر برد
یه نایلون کوچک دستم بود فوری از دستم گرفت