سلام عصری دندانپزشکی بودم مادرشوهرم زنگ زد جواب ندادم چنددیقه بعد کارم تموم شد زنگ زدم گفتم که دندانپزشکی ام کاری داشتین زنگ زدین گفت که شب یلدا شوهرت که شیفته خواهرشوهرم دعوت کرده گفت به لنا هم بگو اگه اومد باخودتون بیارینش منم گفتم بهمون زنگ نزده منم قول دادم به خانوادم برم اونجا گفت بهش میگم بهت زنگی هم بزنه خیییلی ناراحت شدم ازشدت ناراحتی خوابم نمیگیره ادم اینجوری دعوت میکنه تو که دوست نداری بیام خونت دیگه هیچ نگو یا قصدشون این بود اذیت کنن که بگن اونجا دعوتن ومن بفهمم که ناراحت بشم ازهمه بدتر اینه که وقتایی اینجوری من که ناراحتم پیش شوهرم گلایه میکنم اصلا بهم توجه نمیکنه اخماش میره تو هم پشت میکنه بهم اصلا بهم گوش نمیده