کیا تو خانواده ضعیف بزرگ شدن

خودت سر صحبت باز کن باهاشون 

یکی تو میگی دو تا بقیه 

خب ازبچگیت لذت نبردی ..جوونیت چیکارکنه .به پای حسرت بچگانه ات بسوزه ...خداشاهده من قیافه خوبی ندارم .همیشه خدا مسخره ام میکردن .همین الانشم .خب چیکارکنم غصه بخورم زندگی روبرای خودم زهر کنم .نه نمیشه .الکی قوربون صدقه خودم میرم توآینه .🤣🤣🤣🤣مامانم همیشه میگفت چقدرزشتی .منو جایی نمیبرد میگفت خجالت میکشم..بگن دخترمنی ...

نگو دلم ریش شد،😭😭

اسی چقدر منی

میتونم بگم شما میتونی یه الگو باشی واسه خیلیا اینو مطمئنم 👏🏻

من مامان خودم هم خیلی سختی کشید یه زمانی تو روستا میرفت زغال میفروخت تا خرج ماهارو دربیاره و بقیه به مامان بابام میگفتن کی دختر یه آدم فقیر رو میخاد مامانم وقتی اومد شهر بازم هر روز سرکار بود میرفت خونه های مردم رو تمیز میکرد لباس کهنه هاشون و عروسکاشون  رو هم برامن و خواهرام میاورد ولی همش گذشت ...

خداروشکر که بچه هات تو رو دارن مطمئنم همین بچه هات یه انگیزه ای میشن که هیچ وقت کم نیاری تو زندگیت🙂

از بچگیتون میگید

من از چن سال پیش از داتشجویام   شبا گشنه میخابیدم پول نداشتم حتی غذای سلف رو بخورم از دانشگاه از سر کلاس رفتن متنفر بودم چرا تنها کسی ک لپ تاپ نداش من بودم  خدا میدونه دارم گریه میکنم الان

هیچ وق هیچ لذتی از هیچی نبردم ن مدرسه ن دانشگا همیشه خودمو میزدم ب اون راه ک بین کلاسا نرم تو حیاط از فقر از بی پولی اخرم هیچی نشدم چون رشته م کار نداش تو شهرستان کوچیک چقد سختی کشیم هیییی خدا مرسی

ببین من مامانم اینجوری بود یوقتایی می‌دیدی باهامون میگف می‌خندید یوقتایی می‌دیدی دلش میخواد مارو خفه کنه مخصوصا منو، خودش تعریف میکرد وقتی منو حامله بوده می‌خواسته بندازه ولی خدا نخواسته و من بدنیا اومدم من خیلی هواشو داشتم و دارم ولی اون نه، ما وضع مالیمون بد نبود ولی بابا و مامانم بفکر نبودن همیشه حرص میدادم تا یچیزی برات بخرن، پول توجیبی نمی‌دادن زیاد و خیلی چیزهای دیگه من از دوران دانشگاه رفتم سرما. و خودم رویه پاهای خودم وایسادم ، تویه این دنیا اول خدا بعد خودت بهترین یار و یاور واسه خودتی، پدر و مادرا رو ولش کن بعضیاشون خوبن بعضیا هم دور از جون خیلیا واقعا در حق بچه هامون بد میکنن الان که ماشاالله خودت به آدم عاقلی زندگیت رو بساز و انشالله بچه بیار برااااش بشو بهترین مادر 

خیلی بیشتر از ایناهم بود فقط اینجا جا نمیشه که بگم🥲

اینو مینویسم که انگیزه بشه 

من ده سالم بود ک از روستا اومدیم شهر نمیگم تو روستا وضعمون  بد بود مثل بقیه داشتیم خداروشکر ولی پولمونو بالا کشیدن مجبور ب مستاجری شدیم بازم خداروشکر برای کلاس کنکورم منو بصورت چکی فرستادن کلاسای بیرون از مدرسه ومن شدم پزشک

الانم من فرزند ارشد خوانده ام وازدواج کردم 

اما کمک ب خوانوادمو اصلا فراموش نمیکنم  یکی از انگیزه ی تلاش هام کمک مالی ب پدر و مادرمه و خوشحال کردنشون  

عزیزم 😭