ما قبلا خیلی فقیر بودیم بابام بعد چندین سال کارگری تونست زمین بخره ما پول اجاره خونه نداشتیم که خونه اجاره کنیم برا همین یه چادر بزرگ تو همون زمین زدیم زندگی کردیم توش
ما اون موقع حموم و دسشویی نداشتیم آب رو داغ میکردیم بعد میرفتیم حموم میکردیم در دسشوییمون یه پرده بود و حیاط نداشتیم همسایه هامون خیلی مسخره و اذیتمون کردن هیچ وقت یادم نمیره با اینکه میدونستن ما حیاط نداریم میومدن تو خیابون مینشستن بعد روم نمیشد برم حموم کنم یا برم دسشویی
همیشه آرزوی اینو داشتم یه حموم داشته باشیم💔 پولام رو جمع میکردم که کتاب کمک درسی بگیرم 🙃
ای کاش فقط اینا بود اگه بخام بگم کتاب میشه...
فقط اون خدای بالایی میدونه من و خانوادم چقد سختی کشیدیم...