ای خدا چقدر سخته فقر
من ۱۰ ساله بودم میوه موز خوردم اونم خراب
اتاق خوابمون یک اتاق ۶ متری با ۱۰ نفر آدم توش میخوابیدیم.
مادرم کار منزل مردم انجام میداد
شام و ناهاری نبود
مرغی نبود
گوشتی نبود
برنج تایلندی کوپنی بود
قدیم من خیلی بد بود
ولی درس خوندم خوندم خوندم کارمند شدم شوهرم خیلی وضعش خوبه .
بچه دار شدم هر چی توی بچگی ام کودکی نکردم الان با بچه ام خوش میگذرونم دقیقا اتاق فرزندم به اندازه کل خونه بابام بزرگه ولی گذشته و فقرمون عین پتک میخوره تو سرمون. لعنت به بی کسی و بی هیچی. پسرای فامیلمون هم میرفتن غریب زن میگرفتن ولی به ما میرسیدن پیف پیف میکردن.