هیچکس اندازه من از مادرشوهرش متنفر نیست

حرفات گل من خیلی حالت بده پر از حس نفرت تموم نشده ای  عزیزم این خشم ممکنه کار دستت بده حتما یه فکری بکن 

لباسای جدید و زیبا بپوش وقتی میری خونشون

طلا بنداز 

 کمتر سر بزن 

 خیلی باهاش هم صحبت نشو،  شروع کننده بحث نباش بزار اون شروع کنه و تو کوتاه جواب بده

من از اینا جواب گرفتم 

تهمت هرچقدر هم بگذره آدم بخشش کنه از دل آدم پاک نمیشه به منم نامزد بودنی گفتن با پسر دایت بودی بعد ها خودشون و به همه ثابت شد تهمته در صورتی که اینا از پول و موقعیت پسر داییم حسادت میکردن میخواستن کلا دعوا بیفته

وقتایی که یادم میفته میبینم انقدررر دندونامو از حرص روهم فشار میدم که نگو..سپردم به خدا بره که خدا جوابشو بده

خدا بیامرز مادر بزرگم میگفت خدا آدمای بد رو هیچکاری نمیکنه عمر سگ میده و زجر الا هم شده مادر شوهرم هر روز درددلره و دکتر میره هر چقدر هم عمل میکنه مرض از یواش میزنه بیرون

رو شد همه اینا؟؟؟ آخ آخ عجب پوفیوزایی بودن چقدر بی ناموس بودن ایناااا

حتما قیافه ‌شون موقع برملا شدن دیدنی بود 😄

خوب میکنی تا قلبت اروم نشده قطع رابطه بمون

ولی عزیزم این نفرت خودت رو از درون میخوره. مشاوره برو حتما💔

من مادر شوهرم تو روم بهم میگه مثل دخترمی وخواهرشوهرم هم میگه از خواهر برام عزیزتری ولی وقتی پسرشون بهم خیانت کرد کلی ذوق کردن وبا دختره در ارتباط بودن چون دختره پولدار بوده یعنی عوضی تر ولاشی تر از این ادما پیدا نمیشن 

من که با تو حرف نزدم شب تو رو گفتم خوش ایشون برام پیام گذاشت منم جواب دادم دیگه اینجا پول رهن و وسایلش مال تو نیست که بتونی کسی رو راه ندی گلم 

الهی آمین . ظلم کرده صبر کن

خانواده همسر من به صورت کلی خوبن یه تیکه هایی میندازن که معمولا من بی جواب میذارم یا هم پاس میدم به همسرم اون جواب میده اما در کل کنار هم خوبیم ولی مادرهمسرم گاهی اوقات حرفایی میزنن که از یه زن شصت هفتاد ساله بعیده چند وقت پیش هم از اون حرفای ارزشمندشون بازگو کردن و منم تصمیم گرفتم رابطم رو باهاشون قطع کنم این قطع کردن هم یه طرفه بودچون اونا براشون مهم نبود و میومدن خونمون ولی نه من و نه همسرم نمیرفتیم چندین دفعه هم به همسرم اصرار کردم که بره یه سری بهشون بزنه تا دیروز که رفته بود و مادرشون گله مند بودن ازین که رفت و امد نداریم همسرم به معنای واقعی کلمه دل مادرشو شکسته بود و همه حرفای مادرش رو به روش اورده بود..... نمیدونم چرا به اینجا رسید اما شاید لگه یکبار فقط یکبار مادرشوهرم جلوی زبونش رو توی این چندسال میگرفت یعنی اینجوری میشد؟  وقتی میدید چقدر حرمتشون رو دارم و فقط یکبار حرمت نگه میداشت به اینجا میرسید که پسرش توی روش در بیاد و اینجوری عقده و کینه گشایی کنه؟ 

اسی راست و حسینی بگو چرا انقدر باهات دشمنی دارن؟ 

نمیگم تو کاری کردیا ولی علت نفرت اونا از تو هم نمیتونه بدون علت باشه..