شش ماه دقیق شبو نخوابیدم
هرشب حملات پانیک بهم دست میداد
پشت هم تاصبح گریه میکردم جوری ک از شدت غصه تو‌یک ماه هشت کیلو وزن کم کردم و چشمام بدتر ضعیف شد :)
جوری ک با کل رفیقام قطع ارتباط کردم ازخونمون بیرون نرفتم
جز امتحان ترم نرفتم مدرسه براهمین افت تحصیلی بدی کردم و پولی ک ب مدرسع غیردولتی دادم ضرر شد :) جوری ک حتی از شدت حال بد توان غذا خوردن یا حتی کارای دیگ نداشتم🙂
جوری ک هرروز زیر دوش حموم زار میزدم ک صدامو کسی نشنوهه :))
من حالم خیلی بد باشه فقط میخوابم
از وقتی سال ۹۹ که اولین کنکورمو دادم تا همین امشب شبا خواب ندارم کلا از اون سال به بعد دیگه سخت خوشحال میشم
ولی شبی که پسری که هم من و هم بقیه فکر میکردیم عاشقمه با یه دختر دیگه استوری عاشقونه گذاشت تا چند ماه شبا تا کپ صبح از شدت درد روحی تو خواب حرف میزدم و همه متوجه شده بودن 🥲🙈
خیلی شبا بدتربنش شب پر کشیدن دخترم بود
چه خوب شد اون‌روزا گذشت:)
اون روزا با تموم تلخیاش منو ب خدا نزدیک کرد ومعجزه رو ب چشم دیدم الانم بازم منتظر معجزه خدام امیدوارم ناامیدم نکنه☺🧡
یکماه اخیر حالم همینجور بود.هر شب تا صبح گریه کردم
الان غم ندارم ولی جیگرم امشب یجوری سوخته که حتی حس نمیتونم اسمی روش بزارم فراتر از حس غمه گریم نمیاد حتی همش به یجا خیره ام
فق بگذره
بدترین روز زندگیم بود
روزی که فهمیدم پسرکوچولوم بیماری لاعلاج داره
صبح قرار بود بریم دکتر
زجرآورترین شب بود
من اون زمان جوری حالم بد بود
ک پدرومادرم کنارم بخاطر حال بدم نشسته بودنو گریه میکردن
اشک پدر خیلی حرفه:))
شبی که این حساب کاربری رو باز کردم بدترین شب عمرم بود من مرگ رو واضح دیدم
شبی ک قرار بود صبحش تشییع جنازه داداشم باشه ، فقط چشمم ب آسمون بود دعا میکردم صبح نشه چقد ساعت زود میگذشت
خیلی بیش ازحد تصور
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
30 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز