آدم جدی و خونسردیم ، اهل سوتی دادن نیستم
ولی این موردی که میگم بحث دو سال پیشه،هیچوقت یادم نمیره
کلی مهمون عرب داشتیم از اهواز ، هفت تا پسر داشتن و یه دختر
قرار شد عصر بزنن بیرون .. منم با این فکر رفتم حموم گفتم تا خونه خلوته و کسی نیس برم
( فقط من بودم و داداش بزرگم )
خلاصه رفتم حموم غافل از اینکه اونا پشیمون شدن از رفتن بعد یه ربع برگشتن خونه
من نمیدونستم همه خونن خب ، یه تاب و شلوار نازک تنم بود با موی خیس داشتم کوردی میخوندم برا خودجم از جلو همشون رد شدم که برم اتاقم
تازهههه از اون وسط متوجه شدم نزدیک ده جفت چشم روم زومه😂😂😂 نمیتونم بگم چقد خجالت کشیدم و ترسیدم
هیچوقت اونجوری انقد حسو همزمان باهم تجربه نکردم 😂