2777
2789
عنوان

برای دوستانم

| مشاهده متن کامل بحث + 4374 بازدید | 129 پست

یکسال پیش هیچ امیدی نداشتم، همه روش ها رو امتحان کردم تا اینکه بعد از کلی درد کشیدن از طریق ویزیت آنلاین و کاملاً رایگان با تیم دکتر گلشنی آشنا شدم. خودم قوزپشتی و کمردرد داشتم و دختر بزرگم پای پرانتزی و کف پای صاف داشت که همه شون کاملاً آنلاین با کمک متخصص برطرف شد.

اگر خودتون یا اطرافیانتون دردهایی در زانو، گردن یا کمر دارید یاحتی ناهنجاری هایی مثل گودی کمر و  پای ضربدری دارید قبل از هر کاری با زدن روی این لینک یه نوبت ویزیت 100% رایگان و آنلاین از متخصص دریافت کنید.

چقد قشنگ نوشتی عزیزم

انشاالله زندگی خوبی داشته باشی

فقط من تازه تاپیک شما رو دیدم میشع تعریف کنی از وقتی ک با همسرت آشنا شدی تا الان رو؟

خدا جونم نی نی تو دلمو ب تو میسپرم سالم بیارش تو بغلم🙏🧿❤
چقدر خوب نوشتی عزیزمفقط من یه چیز رو متوجه نشدم، اینکه الان گاهی می‌گی رفتم خونه مامانم اینا،میری خو ...

خیلییی کم ... خیلیی تو این چند وقت شاید سالی سه بار رفتم...   خیلی میگه بیا دخترتون بیار ببینم.. منم یه وقتایی میرم همسرم خوشش نمیاد هی زنگ میزنه برگرد زود...

کلا دو بار   خونه شون اومده...

خواستگاریمم اونجا چون بهتر بود اونجا اومد ولی شوهرش نبود و بابامم اومد اونجا ....   

سر راضی کردن مراسم خواستگاری ام کلی درد سر داشتم من ..

میدونی من باهاشون چند بار قطع رابطه کردم چه تو مجردی چه بعد ازدواج... ولی کلا چه باهاشون در تماس باشم یه جور حس بد دارم چه وقتی قطع رابطه کردم باز حس خیلییی بدی هجوم میاورد بهم...

خونه ی بابام ولی بیشتر میریم باهم هر چند خیلییییی با بابام میونه ی خوبی نداره و بحثشون میشه ولی باز هر وقت بگم میاد باهام.... 



جواهر عزیزم 

زندگی همیشه رنج و غم داره 

هیچوقت این رنجا از بین نمیرن فقط شکلشون عوض میشه 

شوهرت دوستت داره خیلی هم زیاد 

برای همین خیلی روت حساسه 

تو واقعا براش جواهری

جواهر جان رابطه بین تو و شوهرت درست میشه با چنتا تکنیک روانشناسی کوچیک 

تو سختی های زیادی و گذروندی این مشکل چیزی نیست در برابرشون 

اینکه یکی اینقدر مراقبت باشه به طوری که محدودت کنه سخت هست خیلی هم زیاد ولی تنها موندن بیشتر سخته 

خودت اینو میدونی 

گفتی دخترتو خیلی دوست داری برای اون برای تمام روزای بدی که داشتی برای همه زجرهایی که کشیدی باید بلند شی از جات و رابطتو با همسرت درست کنی 

من برات پیام فرستادم کاشکی ببینیش مطمئنم بهت کمک میکنه 

جواهر برای اینکه جواهر زیبا و گران قیمتی بشه باید خیلی سختی تحمل کنه از حرارت بالا و کوبیده شدن های سنگین و...تا بشه اونی که باید بشه 

توهم جواهری سختی زیاد کشیدی اما دیکه چیزی نمونده تا رسیدن به قله و خوب شدن اوضاع 

الکی که اسمتو جواهر نزاشتن دختر زیبا 

بنظرم شانس در خونتو زده که با کسی روبه رو شدی که عاشقت شد و روت حساسه اگر خدایی نکرده با کسی مواجهه میشدی که دوستت نداشت و ازت سواستفادع میکرد چی...؟! 

معجزه همیشه این نیست که یه پری با چوب جادویی بیاد همه چی و ببره تو حد عالی، معجزه یعنی وجود مادربزرکت تو کودکی ،اکع نبود شاید مجبور میشدی بری پرورشگاه ،معجزه یعنی یه مرد قدرتمند عاشق که اگه نبود تو الان اینی نبودی که هستی 

تو الان یه دختر مال خودت نداشتی 

جواهر جان تو بهتر شدن اوضاع رو به چشمت دیدی از این به بعد هم میبینی 

درسته همه چی برات عالی نیست اما نسبت به کودکیت هست 

باور کن بهتر هم میشه 

با تمام وجودم منتظر روزی میمونم که تایپک بزنی و خوشی هاتو و درست شدن زندگی مشترکتو برامون تایپک بزنی  ✨❤️ 

من تروماهای کودکی دارم کمتر از توعه شدتشون اما خیلی ازارم میده و داده تا الان و برای همین میفهمم چی میگی و چقدر حالت بده اما جواهر جانم درست میشه فقط کمی تلاش میخواد و امید 

تو امیدشو داری اینده دخترت تلاششو مطمئنم داری فقط باید شروعش کنی 


ببخش باعث ناراحتیت شدم

اتفاقا باعث شدی بیشتر به انسانها بالاخص کودکان جامعه م نگاه کنم

سعی کنم شرایط ادمها و احساساتشون درک کنم و در توانم دست کسی بگیرمثواب کردی

بازم بنویس من همیشه چک میکنم

امیدوارم یه روزی بهترین زندگی در کنار دخترکوچولوت و همسر محترمت داسته باشی

شما لایقش هستید

سلام جواهر نایاب . راستش صحبت هات کمی ضدونقیضه . توتاپیکهای قبلت گفته بودی که پدرت بجز تو فرزندی نداره توی یه تاپیک دیگت گفته بودی داداشتو زنداداشتم خونه بابات بودن وداداشت مشکلی با شوهرت نداره . تواین تاپیکتم گفتی که مادرت همون موقعی که ازبابات جداشده تورو گذاشته پیش مادربزرگتو ازدواج کرده وهمون موقع بچه دار شده وبچش پسربوده . حالا اگه درنظر بگیریم که اون داداشو زنداداشت بچه ی مادرت از شوهر دومش باشن چه دلیلی داره که خونه ی پدر تو رفت وآمد داشته باشن؟؟تویه جاام گفتی مادرت توقع داره عیدی بچتو خودت بدی تابهش بده چون به بچه ی برادرتم کم عیدی داده نخواستی به بچت اونجوری بده ...بلاخره این برادر پسر مادرت ازشوهر دومشه یا پسرِپدرت از زن دوم ؟

عزیزم سعی کن با مطالعه کردن داخل خونه ورزش کردن داخل خونه رقصیدن تو خونه با دخترت روحیت رو بالا ببری همه ی این کارها رو جلوی چشم همسرت ودرغیابش انجام بده اجازه بده ببینه درحال توجه به خودتی کتاب های روانشناسی نخون که بیشتر باعث تحریک وآگاهیت تواین مقطع زمانی میشه وممکنه اذیت شی کتاب رمان بخون مثل کتابهای نادر ابراهیمی احمد محمود عباس معروفی وکلی نویسنده ی دیگه رمان های کلاسیک خارجی بخون بذار همسرت مطالعه کردنت توجه کردن به خودت رو به چشم ببینه تو خونه برنامه ورزشی بگیر ورزش کن لباس ورزشی بپوش انگار که باشگاهی صبح زود یوگا انجام بده برقص تو تنهایی یا جلوی همسرت ودخترت بذار تو رو ببینن اجازه بده چشماشون به این توجه تو به خودت؛ بدنت روحت عادت کنه 

من نمیشناسمتون

 دوساعت وقت گذاشتم تایپیکاتون رو خوندم

 همسرت مثل یه حیوون داره باهات رفتار میکنه

چه از لحاظ رفتاری و روحی آدم حسابتون نمیکنه و همه قدرت ها رو ازت گرفته

هم از لحاظ جنسی تاسف برانگیزه.

دهه بوق که نیستیم از جدایی میترسی 


با این آزارهایی که بهت داده چه عشقی مونده اخه نگو هنوزم دوسش دارم که مسخرس


اتفاقا پدر خوبی هم برا دخترت نیس اگ پدر خوبی برا دخترت بود با تو مثل ملکه ها رفتار میکرد نه مثل برده ها


بچتو بردار و بگریز

چون همسرت بیمار روحی روانیه حضانت دخترتم با خودته


تایپکاتم میخونه لابد، که همه جا نوشتی به همسرم توهین نکنید

حیف اون مادربزرگ که زحماتش هدر رفت 

میخداست تو رو قوی تحویل جامعه بده هرخواستگاری رو راه نمیداده

اون دنیا تن و بدن رو نلرزون با ترس و وابستگیت(ب قول خودت عشق)

من معنای خوانواده رو هیچ وقت درک نکردم الانم شاید روابطمان نرمال نباشه. ولی من هر روزی ک میگذره خدا ...

بخدا جواهر جان ما که ازادی داریمم جایی نمیریم به اون شکل هچل محور بچه هاییم

شما هم دخترت بزرگتر بشه مجبوری بری بیرون دیگه

کم کم شوهرتم کوتاه میاد منم همسرم گیر بود اوایل خییییلییی

الان که دوتا پسر اوردم و بزرگتر شدن دیگه کار نداره باهامالبته اوایل قرتی بودم

ولی الان مذهبیم دیگه تغییر کردم اتفاقی افتاد در زندگیم برای اونه

بعد ها بچه هات بیاری بزرگتر بشن مجبوری ببریشون بیاری با معلما در تماس باشی

نمیگم عالی میشه

ولی بهتر میشه

من نمیشناسمتون دوساعت وقت گذاشتم تایپیکاتون رو خوندم همسرت مثل یه حیوون داره باهات رفتار میکنهچه از ...

این حرفها و قضاوتها رو نکن

زندگی بدجور در موقعیت مشتبه قرارت میده ها

مراقب باش دیدم که میگم

من معنای خوانواده رو هیچ وقت درک نکردم الانم شاید روابطمان نرمال نباشه. ولی من هر روزی ک میگذره خدا ...

ارام ارام با همسرت صحبت کن با مهربونی

بهش بگو علایقت روبگو چه احساسی میشی

با ارامش و مهربانی

من مطمئنم کم کم باهات رابطه ش درست شکل میده اصلاح میشه

بگو منکه جز تو کسی ندارم که

من دوست دارم فلان

ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز