من هشت ،هشت بود خیلی شلوغ بود البته من آشنا داشتم نفر دوم شدم واسه عمل اما در کل غوغا بود با اینکه بیمارستان خصوصی بودم مامانم میگه پرستارا کلی غر میزدن واسه بقیه مریضا
قشنگ ترین و آرامش بخش ترین حرف همینه: من جنگیدم که اگه نشد تو دلم نمونه :)
جاریمو بعد مدتها دیدم، انقدرررر لاغر شده بود که شوکه شدم! 😳
پرسیدم چی کار کرده تونسته اون لباس خوشگلشو بپوشه تازه دیدم همه چی هم میخوره!گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته عید نزدیکه و منم تصمیم گرفتم تغییر کنم. سریع از کافه بازار دانلود کردم و شروع کردم، تازه الان تخفیف هم دارن! 🎉
اره خیلی شلوغه یادمه من یک یک چهارصدویک رفته بودم واسه چکاب تو بیمارستان آنقدر شلوغ بود یه خانمه 36هفته بود یه لیوان پر گلاب و زعفران خورده بود دردش گرفته بود رحمشم کلا بسته بود جون بچشو بخطر انداخته بود دیونه
همسر منم خیلی دوست داشت این تاریخ بشه ولی سه روز بعدش اومد
با لبات فاتحه هر غمی رو میخونم من به آرامش وحشی چشمات مدیونم....یه پناهنده ترسیده تنهام اما پشت مرز تن تو تا به ابد میمونم...
این اداها چیه که مثلا چه بشه خواهر شوهر من میگفت اگر یه روز دیگه گذشته بود عدد تولدش روند بود گفتم تو فکر چه چیزهای میری گفتم دکتر گفته بود اگر نیم ساعت دیگه سزارین نشده بودی معلوم نبود بچه زنده می موند یا نه در صورتی که یک روز قبل از زایمان سونوگرافی کرده بود دکتر همه چی هم عادی بود بجایی این کارها روزی که موعدش هست زایمان کن فقططططط به فکر سلامتی نی نی باش نه چیز دیگه
حالا من جای استارتر بودم مینداختم 13 14 15حداقل سال جدید میلادی باشهطفلک دهه اول دی میشن آخر سال
نمیشه دیگه اون موقع چهل هفته رو پر کردم همین تاریخ نهم دهم دی هم میشم ۳۹ هفته دوسه روز دکتر گفت شاید زودترم دنیا بیاد من تاریخ پر میدم که بچه کامل باشه