بیکار بود
خاله اش یه جوری با افتخار گفت بیکارن که انگار کار کردن ننگ باشه
دو تا ماشین سنگین داشت که داده بود دست راننده و خودش راست راست میگشت
منم بخاطر لحن پرتکبر خاله اش ردش کردم
البته غیر از اونا چندتا بچه پولدارای دانشکده هم بودند که به خواستگاری نرسید همینجوری ردشون کردم.
اینده دار بودند ولی به دلم ننشستند چون معلوم نبود میخوان چه شغلی رو شرو کنن و خیلی بچه بودن