به خدا که نیست . عین مادر و پدر هرکاری که از دستم بر اومد کردم . ولی اون کسی که نگم چطوریه فقط ... عزیزتره و احترامشواجب. دیگه بریدم . به زور میرم خونشون. خیلی سخته ببینی فرقی نداشته اون همه احترام و محبت . با این جور ادما. اخرش زنگ زدم به خودش گفتم چرا . فق به من بگید چرا این بلا ها رو سرم اوردید. فقط گریه کرد.
دو سه تا تاپیک قبلم گفتم که جاریم توی سرمای زمستون در رو به روی دختر خواهرشوهرم باز نکرد! فکر کن توی شب زمستون یه دختر توی شهر غریب پشت در موند و خانم و شوهرش در رو براش باز نکردن. ولی همون جاریم خیلی عزیزتره. یه چیزی میگم یه چیزی میشنوی عزیز داریم تا عزیز رسما اون خانوم خونه است و خواهرشوهرام هم کلفت مطبخی!
من که فهمیدم اشکالم چی بود به زور نمیتونم جور پسری که عزیز نیست بکشم. دیر فهمیدم. خیلی دیر. ولی دیگه نه زنگ میزنم نه حال میپرسم. و به زور میرم خونشون دیگه وقتی نمیخوان نمیخوان .مگه زوریه .
ولی من اگه مادر بودم جای اون پدرو مادر بودم میدیم یه عروس دارم که با پسر بی عرضه عصبی و معتاد داره میسازه بچه شو به دندون گرفته هواشو داشتم . نه اینکه یه جوری رفتار کنم انگار مزاحمن.
نه، اگه پسرش براش خیلی عزیز باشه به زنش به چشم هوو نگاه میکنه. دیدم که میگم. هر کاری هم برای جداییشون میکنه
هزار درصد موافقم چون برادرشوهرم خیلی عزیزه زنش نور چشمی همه ، شوهر من رو بچشم حمال خونه میدیدن ، منم بچشم حمال و نوکر میبینند
یعص
ااان که یه وقتی تنها میشن چون پسر خوبش خیلی سفر و عشق و حاله هی زنگ میزنه ما بریم منم میگم شرمنده کار داریم .
منم مطمئنم این داستان واسه بچه ام هم تکرار میشه. از الان تصمیم دارم فاصله اش رو با خانواده شوهرم حفظ کنم. چون بچه اگه با کسی پیوند عاطفی داشته باشه از سمت اون آدم خیلی آسیب پذیر میشه. اگه دورش کنی کمتر می تونن بهش آسیب بزنن. یعنی دورش میکنی دیگه محبتی نیست بچه هم تو ذهنش انتظاری ازشون نداره.
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
13 ثانیه پیش
13 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز