ممنونم ازتون
با این که حالم اون قدر خرابه که نمیتونم آروم بشم ولی با خوندن پیامای کسایی مثل شما یکمم که شده بهتر میشم، اتفاقا بعید میدونم این آخرش باشه من هنوز قراره اون کثافتو ببینم نسبتی نداریم مدرسشون نزدیک مدرسمونه خیلی روزا میاد دم مدرسمون با یکی از دوستام که باهاش تقریبا صمیمی ام نسبت فامیلی دارن باهم میرن
اتفاقا به سرم زده به دوستم ماجرارو بگم ولی نمیتونم اما بازم به اون بگم خیلی برام راحت تره تا به مامانم بگم خیلی دلم ازش پره هیچوقت محبت مادری ازش ندیدم یادم نمیاد چیزی باشه که بخوام و برام نخرن چیزی بخوام و ندن جز محبت و محبت و محبت🙂💔
روزی سه وعده غذا آماده میکنه دستشم درد نکنه اما دریغ از ذره ای محبت گاهی وقتا اصلا بدون دلیل میبینی اعصابش خورده میگه خدا لعنتتون کنه دیگه نمیکشم میگم آخه دیگه چیکار کنم کاریم نکنم همین بساطه
بخدا بعد از اینکه فرار کردم همش سعی کردم خودمو آروم کنم حالم خوب بشه یه قطره اشک نریختم اما بعد از ظهر مامانم فرستادتم برم بیرون قرصاشو بگیرم داشتم فکر می کردم اون قدر دلم پره ازشون که هر اتفاقی هم برام بیوفته جرعت نمیکنم بهشون بگم تو خیابونا عین چی فقط راه می رفتم گریه می کردم دیگه ترکیدم وقتی فهمیدم هیچ تکیه گاهی ندارم
همه جا و هر لحظه فقط خداست که به دادم میرسه تو این دنیا تکم💔