من دیروز سقط داشتم دوروز تو بیمارستان بودم آخرشم کورتاژ شدم باهزار درد و ناراحتی و دلشکسته اومدم خونه همون شب مادرشوهرم اومده به من میگه این از شانس پسرمنه دوباره امروز اومده میگه این ازشانس منه که سقط میکنی و من این بچه رو از تو خیلی بیشتر میخواستم که مادرش بودی انقدر دلم شکسته این سومین سقط منه شما بودین ناراحت نمیشدید ?
بیشعوری مادرشوهرت حد و اندازه نداره. چطور نزدی تو دهنش
ناراحت نباش بنده خدا مادر شوهرت عمل سنگینی داشته متاسفانه مغزشو برداشتن دمپایی گذاشتن
حق داری ولی خب سنش بالاس دچار زوال عقل میشن نمیدونن چی بگن چی نگن
چرامیشدم فحشم میدادم
چرا ولی ب رو خودم نمیاوردم ک اتو بدک دستش.. اوقات خودم شوهر تلخ نمیکردم..ولی زیادم دیگ توجه نمیکردم بهش ب حرفای ک میزنه برا بچه..تا بفهمه اشتباع کرده
لعنت به زبون نیش دار
بابا طفلی سیاست نداره میخواد دلتو بدست بیاره جدی نگیر حالتو درک میکنم حساس شدی ولی با این چیزا اعصاب خودتو وبقیه رو بهم نریز بسپار بخدا
بمیرم برات سه تا سقط داشتی؟!ناراحت نشو ولش کن انشالله که زودی یه نی نی خوشگل میاد تو بغلت.
مادرشوهر همینه دیگه من اوایل یکم بدغذابودم یه چی نمیخوردم سریع میگفت:نه باید بخوری حالا فردا بچت نشه همه چی تموم میشه ها،بهت بگم آ
مغزش روغن شده و به عن تبدیل شده
یعنی من عاشق دلداری بعضیام
کاش حناق بگیرن دیگه نگن
ارسال نظر شما
تاپیک های به روز شده
6 ثانیه پیش
6 ثانیه پیش
7 ثانیه پیش
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های 2 روز گذشته
داغ ترین های تاپیک های امروز