2777
2789

آماده تایپ کردم میزارم همشون 

جریان از این قراره که پدر شوهرم به تازگی ارث قدیمی گیرش آمده 

و یه کارگاه خوب هست و از نظر درامد خیلی عالی 

پدر شوهرم خب کار و بار خودش داشته و وضعش هم خوبه 

امده این کارگاه رو داده به شوهرم و برادر شوهرم 

از اینجا دعوا و بحث ها شروع میشه

یه مهندس معماری دانشجو  ارشد دانشگاه شیراز بدون سهمیه 😂

شوهرم هم که کار خودش داشت 


برادر شوهرم هم مهندس و زنش هم معلم 


پس میخوام بدونید که اگه فحش فهمیدین نگید معلوم خانواده داغون 

یه مهندس معماری دانشجو  ارشد دانشگاه شیراز بدون سهمیه 😂

اولش دوتاشون خوشحال شدن که باباشون این کارگاه داده بهشون 


خب دیگه کارگاه قبلا مال یه کار دیگه بود شوهرم حرفش این همون کار ادامه بدن برادر شوهرم نظرش فرق داره

اینجا هنوز مشکلی نبود 


و همه چیز خوب بود 


ولی اختلافات سرجای خودش 


تا رسید به اینجایی که برادر شوهرم رفت به خواهراش گفت یه کاری کنید این کارگاه بشه برای من 


من شما رو تو درآمد کارگاه شریک میکنم 


هرماه ده تومن میزنم براتون 


وضع داماد ها هم عالیه نمیدونم طمع خواهرشون واسه چیه

یه مهندس معماری دانشجو  ارشد دانشگاه شیراز بدون سهمیه 😂

بچه‌ها، باورم نمی‌شه!!!!

دیروز جاریمو دیدم، انقدر لاغر شده بود که واقعاً شوکه شدم! 😳 

از خواهرشوهرم پرسیدم چطور تونسته انقدر وزن کم کنه و لباس‌های خوشگلش اندازش بشه. گفت با اپلیکیشن "زیره" رژیم گرفته.منم سریع از کافه بازار دانلودش کردم و رژیممو شروع کردم، تا الان که خیلی راضی بودم، تازه الان تخفیفم دارن!

بچه ها شما هم می‌تونید با زدن روی این لینک شروع کنید

زنش هم گفت تو همیشه حامی پسر کوچیکت بودی و ما همه جوره بهش رسیدیم حالا نوبت پسر بزرگمون مردم تو چشم میگن پسر بزرگ بعد حاجیه و فکر آبروت باش و از این چرت و پرت حرفا که من نمیدونم چه ربطی به ابرو داره

پدر شوهرم هم دختریه و حرف حرفه زنش


دخترا و زنش گفتن که آره داداشمون راست میگه اون یکی تجربه نداره کارگاه داغون میکنه پس کلا بدش دست داداش بزرگ مون

یه مهندس معماری دانشجو  ارشد دانشگاه شیراز بدون سهمیه 😂
زنش هم گفت تو همیشه حامی پسر کوچیکت بودی و ما همه جوره بهش رسیدیم حالا نوبت پسر بزرگمون مردم تو چشم ...

من اصلا خبر نداشتم من باردارم دلم هوس یه غذای محلی کرده بود مادررشوهرم درست کرد من رفتم دیدم ااا همه اونجان 


دیدم کسایی که تا دیروز خوب و خنده بود از نوه ها هیشکی دور من نمیاد خواهر شوهرم تو سالن خواب اون یکی هم در حد احوال پرسی شوهرم هم زنک زد گفت اگه میبینی بی محلی میکنن بیا سریع خونه 


منم خب فکر میکردن خسته هستن گفتم نه همه چی خوبه

منم تحمل کردم ولی پیش خودم ناراحت بودم 


حتی پدر شوهرم همیشه برام انار دون می‌کرد اون روز اصلا دست نبرد 


من آمدم خونه شوهرم گفت ببین خانواده من ذات ندارن خودتو آماده کن که یه چیزایی ازشون ببینی 


اینجا من پریدم به شوهرم که درست حرف بزن بیچاره خانوادت چقدر منو دوست دارن

یه مهندس معماری دانشجو  ارشد دانشگاه شیراز بدون سهمیه 😂
من اصلا خبر نداشتم من باردارم دلم هوس یه غذای محلی کرده بود مادررشوهرم درست کرد من رفتم دیدم ااا همه ...

گفت اگه تو سه سال اینا رو میشناسی من بیست و اندیه سر سفره اینا هستم 


از فردای اون شب دعوا و بحث شدید شروع شد به چیزایی که من نمیدونستم چخبره 


فقط یکی از خواهرشوهرم مهربون تره گفت فلانی یه مدت از در خونت بیرون نیا سمت کسی هم نرو 


بشین تو خونه 


منم به حرفش گوش دادم 


شوهرم هم آدم غدیه و پدر شوهرم هرکارش کرد نتونست یه کاری کنه کوتاه بیاد 


تا رسید به ختنه سورون پسر یکی از فامیل این بنده خدا منو هم دعوت کرد 


مادر شوهر و خواهر شوهرم و جاریم همه حفظ ظاهر بغل و بوس و میوه پوست کندن 


تا بلاخره رسید نوبت شام 


که دیدید این مردا میشینن راجب کار حرف میزنن یهو گفتن آره فلانی شما که کوتاه نمیاین باهم صلاح برید 

برادر شوهرم سر سفره دست انداخت دور شوهرم که گفت این من خودم بزرگش کردم خودم اینطورش کردم خدا نگذره از فتنه بد 


یهو سر کل ادما چرخید سمت من 


اولا هرکس اینجا منو میشناسه میدونه بابای من و پدر شوهرم همکارن و همونقدر که باباش داره بابای من حتی بیشترش داره و به جون پسرم من حرفی نزدم حتی یکبار راجب اون کارگاه خراب شده

یه مهندس معماری دانشجو  ارشد دانشگاه شیراز بدون سهمیه 😂
گفت اگه تو سه سال اینا رو میشناسی من بیست و اندیه سر سفره اینا هستم از فردای اون شب دعوا و بحث شدید ...

همه نگاه من کردن 


یهو زنش گفت عزیزم بخور غذاتو انتخاب بد همینه رو کل خانواده تاثیر میزاره اگه انتخاب بد نبود تاحالا قضیع حل شده بود 


اینجا دیدم واقعا حرفی نزنم بد داره بهم توهین میشه 


گفتم همتون بابای منو می‌شناسید و کل فامیل مون میدونید خودمون اینقدر داریم که من چشمم به این چیزا نیست من انتخاب بد کسی نبودم 


رو کردم به پدر شوهرم گفتم حاجی شما چند سال سفره تون با بابام یکی بوده چند سال نگاه تون تو صورت هم بوده 


اینجا پدر شوهرم گفت درسته بابا شامل بخوره همگی میریم خونه حرف می‌زنیم ما الان همه مهمونیم 


برادر شوهرم گفت ما که نگفتیم بابات و عموت بد فقط داریم میگیم تو بد 

گفتم من سر سفره بابام بزرگ شدم اینجا یهو شوهرم پرید به داداشش گفت بسه فلانی مگه من تاحالا بع زنت حرفی زدم 


داداشش هم گفت تو اگه زن عاقلی بودی اگه دختر بابات بودی آبروت برات مهم بود شوهرت آروم میکردی که سهمش بده دست من 


تو رو شوهرت حرف بزنی اون قبول میکنه 


مگه فلان جریان تو حرف نزدی کوتاه آمد گفتم اون جریان170 تومن پول بود این دیگه به من ربطی نداره من نگفتم ببخش نه گفتم نبخش

یه مهندس معماری دانشجو  ارشد دانشگاه شیراز بدون سهمیه 😂
همه نگاه من کردن یهو زنش گفت عزیزم بخور غذاتو انتخاب بد همینه رو کل خانواده تاثیر میزاره اگه انتخاب ...

شوهرم هم گفت آره خدا هم بیاد بگه ببخش من نمیبخشم سهم 


حقمه و فلان 


برادر شوهرم هم جلوی بیست و خورده ای نفر رو کرد سمت من 


که آره یه روزی بلاخره انگار سگ می.نمت که اون موقع شوهرت واسه ابروش سهمش ببخشه و بابات از ترس همون کارگاه خودشم بیاره بده به من 


اینجا هم شوهرم باهاش دعواش شد اونم یه فحش زشت به جاریم داد به همون معنی اون فحش

یه مهندس معماری دانشجو  ارشد دانشگاه شیراز بدون سهمیه 😂

واااای تف به ذاتش

***میدونید بحث کردن با غریبه ها در اینترنت باعث آسیب به سلامت روانتون میشه؟ باریکلا پس بحث نکن با کسی🥰اگه حوصلت شد امضامو خوندی بگو خدا جون پسر و همسر گوهر خانوم رو براش حفظ کن، امیدوارم خدا عزیزان خودت رو هم حفظ کنه دوست خوبم***پسر قشنگم صحیح و سالم اومد بغلم، خدایا ممنونتم که زیباترین فرشته ات رو برام فرستادی، هرچقدر شکرت کنم کمه، خدایا دامن هر ارزومندی رو سبز کن، پسر منم زیر سایه خودت و اهل بیت صحیح و سالم برام حفظ کن☆آمــین☆  بقیه امضام واسه دوره زیبای بارداریمه دلم میخواد بمونه اینجا😍✅️اگه چشمتون به امضام افتاد لطف کنید و برای همه خانمای باردار دعا کنید که دوره بارداری راحتی رو بگذرونن،گاهی روزها و شبا خیلی سخت میشن،مثل امشب که دوست دارم از شدت  حال بدم ساعتها بلند بلند گریه کنم...🥲♡♡♡نینی سایتیا بعضیاتون واقعا خوش قلب و مهربونید من براتون از خدا طلب خیر میکنم امیدوارم بهترین ها براتون اتفاق بیفته♡♡♡در تاریخ۱۶ آذر۴۰۱ ساعت ۶غروب دومین بیبی چکم مثبت شد ساعت۸:۳۰شب رفتم آزمایشگاه و تست بتام هم مثبت شد به لطف خدا و نگاه اهل بیت😍خدایا به قلب همه منتظرا نظر کن💖💖💖خدایا به من فرزندی سالم و صالح و زیبا بده و من رو در مسیر زیبا و ناشناخته‌ی مادری یاری کن♡ ۷دیماه۴۰۱ صدای قلب کوچیکت رو شنیدم...خدا برام صحیح و سالم نگهت داره جان مادر...امروز۱۱/11/401غربالگری اول رو رفتیم مامانی دکتر سونو گفت سالمی خداروشکر ولی گفت جنسیتتو نمیتونم فعلا بگم.من قربونت بشم که انقد شیطون بلا و ناقلا بودی و یجا بند نمیشدی😘همینکه سالمی عالیه جنسیتتو بعدا میفهمیم.امروز۲۱اسفند فهمیدم تویی که تو دل منی یه پسر قشنگی همه اعضاتو دونه دونه با بابایی دکتر بهمون نشون داد😍پسر جونم ما عاشقتیم و خدارو بخاطر داشتنت بی نهایت شاکریم، 17بهمن402اولین دندونات جوونه زدن و من خوشحالترین مامان دنیام🥹پسرم تو یکسال و یازده روزگیش اولین قدماشو برداشت 🥲خدایا شکرت ☆☆☆یک عضو قدیمــیِ تعلیق شده...!
ارسال نظر شما

کاربر گرامی جهت ارسال پست شما ملزم به رعایت قوانین و مقررات نی‌نی‌سایت می‌باشید

2790
2778
2791
2779
2792