ن دیگ نمیخوام خودمو کوچیک کنم
دیگ خیلی التماس کردم بیادش اون فقط مغرور تر شد
بارها سعی کردم درستش کنم اما اون دورتر شد
اولش میگفت بزا دلم تنک شه میام اما من خیلی اصرار و پیله کردم دیگ خیلی توهین شد کار ب فحش کشیده شد
میگفت تو خاطراتمون همش دعوا هست ولی خب بخدا قسم خودش میدونه عاشقشم میمیردم برا لحظه ای دیدنش
چطوری ی سال اون روزایی ک با عشق نگاهش میکردم و یادش رفته؟؟
چرا این همه وقته خوشحاله؟
درسته نزدیک ب دوماه و نیمه کات کردیم من فقط نوزده روز پیگیرش نیستم ولی خب نوزده روزم زیاده دیگ چرا پس دلش تنگ نمیشه؟؟
من ک عاشقش بودم
گفت علاقه ت فیکه همش بم گیر میدی ولی بخدا میترسیدم از دستش بدم حالا ک رفته من مردم😭
میخوام خودش بیاد پس چرا اون همش شاده؟؟