سلام دوستان
امروز بلاخره موفق شدم
مادرم به قولش عمل کرد
و من دست به کار شدم
ساعت ۶صبح بیدار شدیم
و گذاشتم صبحونه اشو خورد استراحت بعدخوابشم کرد😅
بعد گفتم حالا نوبت اشپزخونه هس
دلش نمیامد ولی چینی گل سرخهاش همه لب پر و ملامینهاش حالت سوخته گرفته بودن و بد رنگ اونارو گذاشتم کنار ماست خوری و لیوان هاشو
هنوز هم جا داشت بزارم ولی قسم میخورد و دلش نمیامد
خیلی چیزها رو سبد سبزی خوری ۲تا ۱۲تایی آخه به چه دردت میخوره بزارم کنار ؟نه میگفت 🤐
اندازه یه کارتن بزرگ فعلا جمع کردم گفت فلانی رو میدم نمیدم بهت 😂
کابینتهاشم بهم ریخته و نامرتب بود مرتب کردم
کلی بانکه و شیشه ترشی و ظرف ماست و ... گذاشت که میبرم تو انباری که ما خیار شور میکنیم .....گفتم باشه مهم این بود از کابینت رفتن انبار 🤦♀️
مگس کش ۴تا نو داشت 🪰
۲تا شکسته پاره پوره داشت دم دستی
اون دوتا انداختم
۲تاجدید برداشتم
دل کندن از وسایل براشون سخته و خسیس شدن دیگه