مادرشوهر منم دوران عقد همین بود بدتر ک متوجه شده بود حساس شدم روش بیشتر زنگ میزد
یبار ک خونشون بودیم بحث خانواده و نگرانی شد مادرشوهرم چون بچه اخرش بوده گفت به این از همه وابسته ترم از وقتی ازدواج کرده همش گریه میکنم منم تو جمع برگشتم بهش گفتم خوب اگه اینقدر نیاز به شیرت داشت زنش نمیدادی الانم ناراحتی برش دار اش دهن سوزی نیست
دیگه همه خندیدن انگاری هم شوهرم هم مامانش کنف شدن
الان زنگ میزنه ولی جلوی من اصلا
مگر کار واجب داشته باشه