دیگه اعصابی واسم نمونده نزدیک یکساله عقد کردم همش مادر مادر میکنه دیگه حالم بهم میخوره حدود ده تا خواهر برادر داره هیچکدوم انقد وابسته به مامانشون نیستن این دیگه دهن من و سرویس کرده هر دقیقه مامانش بهش زنگ میزنه کجایی خسته شدم منم آدمم بخدا از سنگ که نیستم انقد تحمل کنم
تقصیر‌مامانای آشغالشونه
اینا که بچه بودن
زنگ که همه مامانا میزنن
چند سالشه
وقتی درباره مامانش حرف میزنه محل نزار واکنش نشون نده
اصلا توجه نکن که فکر کنه مهمه برات
این به مرور کم میشه
وقتی زنگ میزنه به طعنه بگو مگه بچه ای که اینقدر زنگ میزنه با خنده مسخرش کن
تنها نیستی
من به خانواده خودم سپردم وقتی پیششم بهم زنگ نزنن بعد میگه چخبر از مامانت اینا میگم مگه من بچه ام که مامانم هی دم به دقیقه بهم زنگ بزنه بگه کجایی کجایی بیا بیا من الان ۲۴سالمه دیگه به منظور میگم که خجالت بکشه
حقیقتا خیلی سخته و خب احتمالا سخت تر هم میشه برات بهتر نیست برین باهم ی مشاوره درست و درمون چون واقعا بنظرم مشکل بزرگیه و رو مخه
بخدا شاید بگید مادرشه حق داره گردنش واین حرفا ولی اگه بدونید چقد چندشن یا خودتون ویک لحظه جای من بذارید دیوونه میشید عقده ای عوضی کمبودی
منم همینطورم. انقدر زنگ میزنه انقدر زنگ میزنه الکی بعد هربار زنگ زدنش خونمون دعواست شوهرم قیافه میگیره فکرمیکنه تقصیر منه چون خونشون زیاد نمیرفتم . خدا لعنتش کنه ایشالله از زمین محوش کنه بخاطر اونا شوهرم چنان لگدی بهم زد هنوز پام درد میکنه بااینکه حامله ام دلش نسوخت، انقد مامانش رو مغزش کارمیکنه
ارسال نظر شما
جدیدترین تاپیک های 2 روز گذشته
تاپیک های به روز شده
پربازدیدترین تاپیک های امروز
داغ ترین های تاپیک های امروز